معنی کلمه بادسنج در لغت نامه دهخدا
جانْشان گران چو خاک و سر بادسنجشان
بی سنگ چون ترازوی یوم الحسابشان.خاقانی.جمله نفسهای تو ای بادسنج
کیل زیانست و ترازوی رنج.نظامی.که چند از مقالات آن بادسنج
که نه ملک دارد نه فرمان نه گنج.سعدی ( بوستان ).بود یکی هرزه گر و بادسنج
برده بسی در طلب گنج رنج.میرنظمی ( از شعوری ).|| کنایه از هرزه گو و هرزه کار باشد و این فعل را باد سنجیدن گویند. ( آنندراج ). || کسی را گویند که خیالها و اندیشه های باطل کند. ( برهان ). کسی که فکر و آرزوی بیحاصل و بی اصل کند. ( فرهنگ خطی کتابخانه لغت نامه ). امید محال. ( فرهنگ شعوری ج 1 ورق 153 ص آ ). کسی که اندیشه های خام کند. ( سروری ). کارهای خام کننده. ( انجمن آرا ). خداوند اندیشه های باطل و فاسد. ( ناظم الاطباء ). || کار بیفایده کننده. ( غیاث ). || غافل. ( شرفنامه منیری ).
بادسنج. [ س َ ] ( اِ مرکب ) آلتی است که وزیدن باد را در دریا پیش از وزیدن معین کند و درجه آن را مشخص نماید. ( انجمن آرا ). میزان الریاح. آلتی است که برای شناختن سنگینی و فشار و اندازه گیری ارتفاع هوا به کار میرود و بوسیله آن میتوان بطور تخمین تغییرات جوی را پیش بینی کرد. بادسنج نخستین بار در 1643 م. بتوسط توری چِلّی شاگرد گالیله اختراع شد.