معنی کلمه بجشک در لغت نامه دهخدا
هم رنگ زرشک شد سرشکم
بگشاد رگ مجن بجشکم.خاقانی.|| مخفف بنجشک. ( ناظم الاطباء ). گنجشک. ( انجمن آرای ناصری ). عصفور. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ).
بجشک. [ ] ( اِخ ) کوهی است میانه بلوک سروستان و خفر فارس. ( از فارسنامه ناصری ).