به هم آوردن

معنی کلمه به هم آوردن در ویکی واژه

به‌هم‌آوردن
جمع کردن دو طرف یا لبه‌های چیزی و قرار دادن آنها بر روی یکدیگر.
(گفتگو): صورت نهایی بخشیدن به چیزی معمولا بدون دقت لازم.

جملاتی از کاربرد کلمه به هم آوردن

راحتی در قفس وضع‌ کدورت داریم رنگ مژگان به هم آوردن آیینهٔ ماست
اگر شخص تمنا دامن ترک طلب‌گیرد چو موج آخر گهر بندد به هم آوردن چنگش
ز ننگ تنگ‌چشمیهای احباب به هم آوردن مژگان فشارست
تأمل بر قفای حیرت دیدار می‌لرزد که می‌ترسم به هم آوردن مژگان‌ کند تنگش
آن کفایت نی سعایت کردن است هیمه دوزخ به هم آوردن است
درین محفل که دارد خامشی افسانهٔ راحت به هم آوردن مژگان بود بربستن لب‌ها
نسخهٔ جمعیت‌دل‌گر به‌این آشفتگی‌ست نیست ممکن لب به هم آوردن ازتقریر ما
همچو شبنم ادب آیینه زدودن بوده‌ست به هم آوردن خود چشم‌ گشودن بوده‌ست