باسور

باسور

معنی کلمه باسور در لغت نامه دهخدا

باسور. ( اِ ) بیماریی است. جوهری گوید بیماریی است که در مقعد حادث شود و جمع آن بواسیر است و در حدیث عمران بن حصین آمده است : و کان مبسوراً؛ یعنی مبتلا به بواسیر بود. ( از تاج العروس ). بیماریی است که در نشیمنگاه حادث گردد ومبسور آنکه به این درد مبتلا شود. ( اقرب الموارد ). بیماریی که در مقعد و در داخل بینی و لب هم پدید آید.( از قطر المحیط ). نوعی از بیماری مقعد و بینی ، و مبسور آنکه علت بواسیر دارد. ( منتهی الارب ). باسور، در زبان عربی بکار رفته است و گمان کنم که اصل آن معرب باشد. ( المعرب جوالیقی ص 58 ). در جمهره آمده است : «بیماریی که باسور خوانده میشود آنرا معرب میدانم » و عبارت اللسان این است : «الباسور کالناسور، اعجمی ، داء معروف و یجمع البواسیر» و من دلیلی بر این نمی بینم که این کلمه عجمه باشد و حدیث عمران : «و کان مبسورا» در صحیح بخاری آمده است. ( حاشیه المعرب جوالیقی ص 58 ). مرضی است مشهور و آن گوشت پاره ای باشد که در مقعدو بینی پیدا میشود. ( ناظم الاطباء ). جمع آن بَواسیر است. ( مهذب الاسماء ). گوشت فزونی ، و باسور را ببرند وبردارند چنانکه باسور مقعد را با داروهای تیز برانند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و بر لب گوشت فزونی پدید آید همچون توت و بر مقعد همچنان پدید آید هر دو را باسور گویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). هر گوشت زاید که روید در بینی و شرج و غیر آن. در تداول عامه دُکمَه. تُکمَه. ( یادداشت مؤلف ).

معنی کلمه باسور در فرهنگ معین

[ ع . ] (اِ. ) نوعی از بیماری مقعد و بینی ، ج . بواسیر (مفرد کم استعمال است . )

معنی کلمه باسور در فرهنگ فارسی

زخم و ورم مقعد یا بینی، بواسیر جمع
( اسم ) نوعی از بیماری مقعد و بینی . جمع : بواسیر .

معنی کلمه باسور در دانشنامه عمومی

باسور ( انگلیسی: Basware ) شرکت نرم افزار فنلاندی است، که در سال ۱۹۸۵ تأسیس شد.

معنی کلمه باسور در ویکی واژه

بواسیر (مفرد کم استعمال
نوعی از بیماری مقعد و بینی ؛

جملاتی از کاربرد کلمه باسور

از آغاز فرمانروایی این سلسله و زمان تأسیس آن اطلاع قطعی در دست نیست. عتبی تنها از فرمانروایان پایانیِ این خاندان نام برده و اندکی از احوال آنها را به دست داده‌است. لیکن با بهره‌وری از دیگر مآخذ به‌ویژه نوشته‌های نرشخی، گردیزی و بیهقی و نیز پژوهشهای خاورشناسان به‌ویژه مینورسکی و باسورث می‌توان نسب‌نامهٔ زیر را برای آنها پیشنهاد کرد.
آرد ثعلب دارای یک ماده چندقندی نشاسته‌مانند به نام باسورین است.
سنجر در حدود ۱۰۸۶ میلادی در سنجار، شهری واقع در شمال غربی عراق متولد شد. اگرچه منابع اولیه بیان می‌کنند که نام او بر اساس زادگاهش بوده است اما ادموند باسورث خاطرنشان می‌کند «سنجر» یک نام ترکی است که به معنای «کسی که سوراخ می‌کند» یا «کسی که رخنه می‌کند» است. سنجر پسر ملکشاه یکم بزرگ‌ترین سلطان سلجوقی بود و در جنگ‌های جانشینی علیه سه برادرش به نام‌های محمود یکم، برکیارق، محمد یکم و برادرزاده‌اش ملکشاه دوم (فرزند برکیارق) شرکت داشت. در سال ۱۰۹۶ خراسان به او داده داده شد تا تحت فرمان برادرش محمد یکم حکومت کند. طی چند سال بعد احمد سنجر با پایتختی در نیشابور فرمانروای بخش‌های بیشتری از ایران شد.
آل مسافر خاندانی دیلمی بودند. ابوعلی مسکویه، مسعودی، عزالدین بن اثیر، و نویسندگان متأخری مانند مینورسکی، باسورث، و کسروی، این مسئله را تأیید کرده‌اند.
این احتمال هم داده شده که تبار باکالیجار به خاندان باوندیان برسد. باسورث نیز ضمن بیان این احتمال، به ارتباط نام‌های «کوهی» و «سرخاب» با باوندیان و ارتباط نزدیک این خاندان با آل زیار، اشاره کرده‌است. مفیض‌الله کبیر تبارنامه‌ای برای باکالیجار رسم کرده، که در آن وی را از نوهٔ اسپهبد شهریار بن دارا و برادر «شهروی» و «قارن» (فرماندهٔ آلپ‌ارسلان) و «فولانه» (همسر منوچهر) معرفی کرده و همچنین دختر باکالیجار را همسر مسعود غزنوی می‌داند. زریاب بنا بر گفته ظهیرالدین مرعشی می‌گوید هیچ‌کس بعد از مرگ اسپهبد شهریار از این خاندان به حکومت نرسید و همهٔ آنان در قلمرو زیاریان می‌زیستند.
باسورث می‌گوید: «گرگان و دهستان با رباط مشهورش، در دفاع از ایران شمالی، در مقابل ترکمن‌های بلخان‌کوه، که از آخرین سال‌های سلطنت سلطان محمود غزنوی به مرزهای شمالی خراسان تاخت و تازهای پی در پی داشتند، کلید منطقه یا به تعبیر دیگر، ثفر (مرز) به به حساب می‌آمد.» او پس از بیان اهمیت قلمرو زیاری، در ادامهٔ مقاله چنین برداشت می‌کند که نامهٔ باکالیجار به مسعود، که در آن درخواست به رسمیت شناختن امارت خودش را داده‌بود، نه تنها برای سلطان مسعود نگران‌کننده نبود؛ بلکه دورنمای حکومتی قوی‌تر در منطقه را به او می‌داد.
کلیفورد ادموند باسورث، قیام بابک و پیروانش را جنبشی دینی، بر پایه‌های احساسات ناسیونالیستی ضد عرب می‌داند.
باسورث پادشاهان افریغی را که در خوارزم حکومت می‌کرده‌اند، با فریغونیان گوزکان مرتبط می‌داند (ایرانیکا، ذیل آل فریغون). اینکه در پاره‌ای از متون نام افریغیان خوارزم به صورت آل فریغون کاث درآمده، می‌تواند تأییدی بر نظریهٔ مذکور باشد (نک‍: آل عراق). شواهد دیگری در دست است که افراد برجستهٔ دیگری نیز به نام فریغون یا ابن فریغون مشهور بوده‌اند.
کلیفورد ادموند باسورث تاریخ‌دان و خاورشناس انگلیسی دربارهٔ قومیت غوریان آورده‌است: «ما چیزی دربارهٔ قومیت غوریان به‌طور کلی و شَنْسَبانی‌ها به‌طور خاص نمی‌دانیم، ما تنها می‌توانیم فرض کنیم که آنها ایرانیان شرقی تاجیک بودند.» غوریان به ملوک شَنسَبانی یا آل شنسب نیز مشهور بوده‌اند. علت این شهرت، انتساب آنان به شخصی به نام حسن شنسب است که گفته می‌شود در صدر اسلام می‌زیسته‌است و به‌دست علی ابن ابیطالب اسلام آورده‌است.