معنی کلمه بار بردن در لغت نامه دهخدا
حاجی تو نیستی شتر است ازبرای آنک
بیچاره خار میخورد و بار می برد. سعدی.برد هر کسی بار درخورد زور
گرانست ران ملخ پیش مور.سعدی ( بوستان ). || بمجاز، رنج کشیدن. تحمل مشقت کردن :
همانا زمان آمدستم فراز
وزین بار بردن نیابم جواز.فردوسی.برند ازبرای دلی بارها
خورند ازبرای گلی خارها.سعدی ( بوستان ).