بار بردن

معنی کلمه بار بردن در لغت نامه دهخدا

بار بردن. [ ب ُدَ ] ( مص مرکب ) حمل بار و نقل کردن آن :
حاجی تو نیستی شتر است ازبرای آنک
بیچاره خار میخورد و بار می برد. سعدی.برد هر کسی بار درخورد زور
گرانست ران ملخ پیش مور.سعدی ( بوستان ). || بمجاز، رنج کشیدن. تحمل مشقت کردن :
همانا زمان آمدستم فراز
وزین بار بردن نیابم جواز.فردوسی.برند ازبرای دلی بارها
خورند ازبرای گلی خارها.سعدی ( بوستان ).

معنی کلمه بار بردن در فرهنگ معین

(بُ دَ ) (مص م . ) ۱ - بر دوش کشیدن . ۲ - بردباری کردن .

معنی کلمه بار بردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - حمل کردن بار بار را از جایی بجایی نقل کردن . ۲ - رنج کشیدن تحمل مشقت کردن .

معنی کلمه بار بردن در ویکی واژه

بر دوش کشیدن.
بردباری کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه بار بردن

با وجود ضعف پیری بار بردن مشکلست پا بدامان کش چو منت از عصا باید کشید
همانا زمان آمدستم فراز وزین بار بردن نیابم جواز
چرا باید چنین خونابه خوردن تمام عمر خود را بار بردن
چه باشد سود خر جز بار بردن ز بی برگی بزیر بار مردن