برزه گاو. [ ب َ زَ / زِ ] ( اِ مرکب ) گاو زراعت را گویند و آن گاوی است که بدان زمین را شیار کنند. ( برهان ) ( آنندراج ). گاوی که بدان جفت رانند و زراعت کنند. ( شرفنامه منیری ) : برزه گاوی است کو خورد ناچار برتخمی که خود کند شدیار.حکیم مختاری ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ).ورزاو. ( یادداشت مؤلف ).
معنی کلمه برزه گاو در فرهنگ معین
( ~. ) (اِمر. ) = ورزه گاو: گاوی که بدان زمین را شیار کنند، گاو زراعت ، ورزاو.
معنی کلمه برزه گاو در فرهنگ عمید
گاو نری که برای شخم زدن زمین به کار رود: برزه گاوی ست کاو خورد ناچار / بر تخمی که خود کند شدیار (عثمان مختاری: ۶۹۹ ).
معنی کلمه برزه گاو در فرهنگ فارسی
( اسم ) گاوی که بدان زمین را شیار کنند گاو زراعت ورزاو .
معنی کلمه برزه گاو در ویکی واژه
ورزه گاو: گاوی که بدان زمین را شیار کنند، گاو زراعت، ورزاو.
جملاتی از کاربرد کلمه برزه گاو
و رسول صلی الله علیه و آله و سلم مر زکوه را که اندر قرآن یادکرده است تفصیل کرده و بفرمود که از کدام مال زکوه باید دادن و از کدام نباید دادن چنانکه نماز را تفصیل کرد و مراد از این همه فرمان مثلها بود بر حکمتها که اندر زیر آن پوشیده است تا مردم از امثال بر ممثول دلیل گیرند ممثول یعنی نمودار شده و بدلیلان خدای عزوجل از آتش دوزخ برهند و هرکه ظاهر را کار بندد و باطن را بجوید و به بیان معرفت خدایتعالی را شناسد رستگار شود از بهر آنکه مردم بدارش باولیای خدای پیوسته شوند و از گروه دیو ابلیس روزگار خویش برهند و اگر نه آن بودی پس چرا ایزد تعالی بواجب کردن زکوه بر بعضی از مالها واجب نا کردن (بدیگر مالها)خو است تا خلق بدانستن معانی آن بدلیلان دین و خزینه داران علم یقین پیوسته شوند، و زکوه را بر همه ستوران و بر همه مالها واجب گردانید ایزد سبحانه و تعالی ولیکن واجب نکرد بر کسی که هزار دینار زر پیرایه دارد چیزی اندر عمر خویش اگر صد سال زیست یا بیش از آن، و دین کرد بر کسی که دویست درهم دارد پنج درم چون یکسال بر آن بگذرد یا بیش از آن، و واجب کرد بر کسی که پنج اشتر زهی دارد یک گوسفند صدقه دادن هر سال و اگر صد اشتر بارکش دارد هیچ چیز واجب نکرد، و بر گاو زهی زکوه واجب کرد و بر برزه گاو و خر اگر چه بسیار است واجب نکرد، و چون حال اندر زکوه این است که یاد کردیم واجب است بر خردمند باز جستن از حکمت که زیر این فرمان نهفته است از خزینه داران حکمت خدای تا بدان از آتش دوزخ جاویدانی رهائی یابد.
پس گوئیم اندر قربان ماده گاوی از هفت تن بسنده باشد و اشتر ازیکتن بیش روا نباشد و آن دلیل است بر آنکه ناطق یکحد بپای کرد و آن اساس بود و اساس هفت حد بپای کرد و آن هفت امام بود که ایزد تعالی تاویل و دعوت بدیشان سپرد و ماده گاو دلیل است بر اساس و چون بپای کرده او هفت امام بودند از بهر آن اندر ظاهر شریعت قربان ماده گاو از هفت تن بسنده بود تا خردمندان از ظاهر بر باطن دلیل گیرند و همچنین گوسفندی قربان از یکتن روانیست معنیش آنست که گوسفند دلیل است بر امام و هر امام بجای خویش یکتن بپای کند که دعوت برو سپارد و مومنانرا بدو بشارت کنند و خبر است از رسول علیه السلام که گفت:الثور یجزی عن واحد و البقره عن سبعه گفت برزه گاو اندر قربان از یکتن بیش روا نباشد و ماده گاو از هفت تن روا باشد معنیش آنست که اساس را اندر دین از ناطق خویش منزلت مادگی است و چون ماده گاو که او دلیل بر اساس است برزه گاو که جفت اوست دلیل بر ناطق است و یکی از بهر آنست که ناطق یکحد بپای کرد چنانکه گفتیم و گوشت گوسفند گوارنده تر از گوشت اشتر است یعنی علم امام بشنودن آسانتر از آنست که علم ناطق از بهر آنکه سخن ناطق بدرجه برتر است از سخن امام و مثل و رمز است و هر چند بحدود سفلی بیشتر گذرد مر آنرا لطیف تر کند و بنفس پذیرنده نزدیک تر گرداند تا آنکه بمستجیب رسد بمثل بنر می شیر گشته باشد که از پستان مادر بیرون آید و هر چند مستجیب قوی تر شود بیان قوی تر شنوانندش بر مثال کودک خرد هر چند قوی تر شود طعام غلیظ تر تواند خورد.