بدزهره

معنی کلمه بدزهره در لغت نامه دهخدا

بدزهره. [ ب َ زَ رَ/ رِ ] ( ص مرکب ) بددل و ترسنده و واهمه ناک. ( برهان قاطع ). ترسنده و کم جرأت. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). ترسناک. ( غیاث اللغات ). کم دل. جبون. ترسو :
سرانداز اگر عاشق صادقی
تو بدزهره بر خویشتن عاشقی.سعدی ( بوستان ).خُرد مبین دشمن بدزهره را
آب ده از زهره او دهره را.میرخسرو ( از آنندراج ).

معنی کلمه بدزهره در فرهنگ معین

(بَ زَ رِ ) (ص مر. )ترسو، بددل .

معنی کلمه بدزهره در فرهنگ عمید

بددل، ترسو.

معنی کلمه بدزهره در فرهنگ فارسی

( صفت ) ترسو بد دل کم جرات .

معنی کلمه بدزهره در ویکی واژه

ترسو، بددل.

جملاتی از کاربرد کلمه بدزهره

میرزا جعفر اگر چه غردل و بدزهره بود و از فر فرهنگ، و شرم دیده، و آزرم گوهر، و دیگر منش ها، که ستوده هوشمندان است بی بهره، ولی دو خواست و خوی پسندیده داشت، که دامن بر آن نتوان پوشید و آستین افشاند: نخست پارچه نانی که بر خوان وی بود از پارسا تا سایه پرست بازنداشتن. دویم پاسداری و پرستاری یاران را در بیماری و گرفتاری کار جامگی خواران کردی.اگر پاداش این دو منش و پاس این دو روش را با کسانش رای تیاقداری آرند، و به گاز و گزند و زنجیر و بند این و آن، ویژه ابراهیم که بزرگ دشمنی خانگی است و با همه خویشی در جهان بیگانگی، باز نگذارند، کاری نیک و به جای خود خواهد بود، و هر خداوند دانش و دیدی برون از یاساس هوش و خرد نخواهد دید، خواهنده سنگین خواست او مائیم، و بند و مرز گران ارزش از در داد و ستد آن ماست. تا تن را تاب فرو داشت باشد و روان را نیروی درنگ دست بدان نخواهم سود، و پای در آن نخواهم هشت. دیگران را نیز به هر دست و دستوری که دانم و توانم از آویز و آزار آنان دست فرا پیش خواهم باخت و چنگ در راه... خواهم ریخت.
سر انداز در عاشقی صادق است که بدزهره بر خویشتن عاشق است