معنی کلمات "فرهنگ فارسی" - صفحه 20
- دم کلفت
- دمامت
- دمده
- دمق
- دلپاک
- دلافگار
- دلپسندی
- دلواپس
- دلمردگی
- دلقکبازی
- ذکیه
- ذی عقل
- ذی قعده
- ذیروح
- ذینفع
- رأي
- ذمایم
- ذنابه
- ذهول
- ذوالاقتدار
- ذوالاکرام
- ذوی القربی
- ذَقَن
- دیر کردن
- دیررس
- احجام
- احداث کردن
- احقاف
- احقر
- اخطاریه
- بختآزمایی
- بدانجام
- بدِن
- برماس
- اغلان
- بامیه
- بتفوز
- استاخی
- استتمام
- استثقال
- استرشاد
- استعلاج
- استنبه
- استیجاب
- اسوه
- دهسال
- دلاکی
- ذلول
- سپیتاک
- شاقه
- آسامی
- آشنا ور
- دو برادران
- آهان
- حنث
- خداحافظی کردن
- خرخر کردن
- خرناس
- دار زدن
- داردانل
- داغ کردن
- بیقاعده
- تأهب
- تأویل کردن
- تحسیر
- تکدر
- حجز
- حذف کردن
- حقوق بگیر
- حماله
- حمورابی
- رانکی
- دمبرگ
- حدوسط
- حاجی آباد
- ادريس
- اردور
- بارانک
- بیلیارد
- تخوم
- بزمجه
- آب کشیدن
- آب بازان
- خرفستر
- آب پخشان
- آبکشی
- آببازان
- از خود راضی
- اسفالت
- تختجمشید
- آب گوشت
- آزادي
- آزان
- آوري
- ابدالاباد
- بجکم
- تره بار
- ترهیب
- حجیج
- ادویه جات
- اقلیمیا
- المام
- انتصار
- انصاب
- بیرون دادن
- بیرغبتی
- ابولهب
- اجاره نشین
- اجامر
- آشفته کردن
- ارگبد
- اساس نامه
- اسباغ
- برکرسی
- بسمل کردن
- بشولیدن
- بغرنج
- بلعیدن
- ابتلاع
- تباب
- ترمس
- داعی الله
- زرافه
- شباط
- آریو برزن
- آيد
- ابتكار
- آکندگی
- آگراندیسمان
- ابریشم بها
- اترج
- ارتقاب
- ارخش
- اردج
- ارسنجان
- ارضاع
- دباغی
- تکمیلکردن
- آشپزباشی
- آشیب
- آنسری
- آهای
- آهمند
- آواره کردن
- آورد و برد
- ارتعاد
- انحدار
- آب خانه
- آبپخشان
- آتشزبان
- آشناوری
- آسایش طلب
- آستون
- آش پختن
- آفتابه لگن
- اثلم
- آسانگذار
- آبروریزی
- آبان بن تغلب
- توسیط
- توشقان ئیل
- تیزهوشی
- ثقافت
- ثلاثه غساله
- ثناگویی
- ثوران
- تأبی
- برداشته
- بردست
- امثال
- اندوه
- ارزان
- افلح
- برحق
- خرده نان
- برس
- بدیل
- اغر
- اغ
- بدی
- اختن
- اسقام
- اعرج
- بدسرشت
- اضداد
- افشانده
- آفست
- اشغال
- ازو
- اُم
- اصلا
- الباس
- باتور
- اولی
- اولاً
- ابتدا
- باید
- استهانت
- انحرافی
- انتظاری