ذی عقل

معنی کلمه ذی عقل در فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . ] (ص مر. ) خردمند، دارندة عقل ، بخرد، ج . ذوی العقول .

معنی کلمه ذی عقل در فرهنگ فارسی

صاحب عقل خداوند خرد بخرد جمع : ذوی العقول .

معنی کلمه ذی عقل در ویکی واژه

خردمند، دارندة عقل، بخرد؛
ذوی العقول.

جملاتی از کاربرد کلمه ذی عقل

غذی عقل عالمان حلمست جامهٔ جان زیرکان علمست
اهل معرفت گویند که حسن علت غائی ایجاد است و عشق اساس حسن را بنیاد و بر هر ذی عقلی ظاهر است که حسن غیر عشق نیست اگر چه در عبارت دو است بمعنی یکیست و آن یکی نوریست سرمدی اعنی حقیقتی است محمدی(ص) پس انبیاء گرام و اولیاء ذوی الاحترام همگی مظهر حسنند و آئینه دیدار تاج سرور برابر سرو قبای دلبری را در بر همه سزاوار خال و خط ایشان نقطه وحدت و دایره کثرت بلکه خود عین دایره اند و حسن نقطه ایست که در این دایره مخفی است پیداست که مدار هستی دایره جز باظهار وجود نقطه نیست
به بال کاغذی عقل می‌پرم صائب در آن چمن که سمندر کباب می‌گردد