ارضاع

معنی کلمه ارضاع در لغت نامه دهخدا

ارضاع. [ اِ ] ( ع مص ) شیر دادن. ( تاج المصادر بیهقی ). شیر دادن زن. ( منتهی الأرب ).

معنی کلمه ارضاع در فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) شیر دادن .

معنی کلمه ارضاع در فرهنگ عمید

شیر دادن.

معنی کلمه ارضاع در فرهنگ فارسی

شیردادن، شیردادن زن به بچه، کودک راشیردادن
( مصدر ) شیر دادن

معنی کلمه ارضاع در ویکی واژه

شیر دادن.

جملاتی از کاربرد کلمه ارضاع

قوله: فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَکُمْ اولادکم منهنّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ علی ارضاعهنّ اولادکم. وَ أْتَمِرُوا بَیْنَکُمْ بِمَعْرُوفٍ ای و لیقبل بعضکم من بعض اذا امره بمعروف و المعروف هاهنا ان لا یقصّر الرّجل فی نفقة المرأة الّتی ترضع ولده و لا یؤثر علیها غیرها لانّ الوالدة ارأف بولدها من غیرها به و لا تقصّر المرأة فی رضاع ولدها و القیام بشأنه فحقّ کلّ واحد منهما ان یأتمر فی امر الولد بمعروف و لا یقصد الضّرار.
آمیزش جنسی میزراهی به معنی دخول جنسی به پیشاب‌راه زن توسط کیر، کیر مصنوعی یا انگشت است. این گونه از آمیزش جنسی با سوندگذاری میزراهی متفاوت است؛ چراکه در سوندگذاری میزراهی، فرد با قرار دادن یک ابزار پزشکی ویژه درون پیشاب‌راه خود، اقدام به گونه‌ای کام‌گیری جنسی می‌کند یا فتیش خود را از این راه ارضاع می‌کند.
اینست که ربّ العالمین گفت: «إِذْ تَمْشِی أُخْتُکَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی‌ مَنْ یَکْفُلُهُ» ای علی من یضمن القیام بارضاعه و تربیته. خواهر بیامد دید که دایه طلب می‌کنند، گفت من شما را نشان دهم بکسی که او را دایگی کند و شیر دهد، زنی است که او را فرزند کشته‌اند و اگر او را بدایگی خوانید بیاید، آسیه گفت بیار او را تا دایکی این پسر من بکند، اگر شیر وی بگیرد با وی نیکیها کنم، مریم رفت و و مادر را بیاورد، موسی چون بوی مادر شنید بجست و پستان وی در دهن گرفت و و بمزید، اینست که اللَّه تعالی گفت: «فَرَجَعْناکَ إِلی‌ أُمِّکَ» ای موسی ترا وا مادر دادیم چنان که با وی وعده کرده بودیم انّا رادوه الیک قوله: «کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ» این بآن کردیم تا چشم وی روشن باشد ببقاء و لقاء تو و اندوهگن نباشد بفراق تو، «وَ قَتَلْتَ نَفْساً» یعنی قبطیا کافرا. موسی چون آن قبطی را کشت دوازده ساله بود و این قصه در سورة القصص بشرح گوئیم. قوله: «فَنَجَّیْناکَ مِنَ الْغَمِّ» ای من خوف القتل. یعنی سهلنا لک الخروج من مصر الی مدین سالما من فرعون، و قیل نجیناک من غم التابوت و البحر و کربه، قال وهب: اوحی اللَّه الی موسی (ع) لو انّ النفس الّتی قتلت اقرت ساعة من لیل او نهار بانی خالقها و رازقها لا ذقتک طعم العذاب و لکن عفوت عنک امرها لانّها لم تقر لی ساعة. قوله: «وَ فَتَنَّاکَ فُتُوناً» ای اختبرناک اختبارا و امتحناک محنة بعد محنة، و قیل خلصناک مرة بعد مرة. احدیها انّ امه حملت به فی السنة التی کان فرعون تذبح فیها الاطفال، القاؤه فی الیمّ، ثم منعه الرّضاع الا من ثدی امه، ثم جرّه لحیة فرعون حتّی هم بقتله، ثم تناول الجمرة بدل التمرة، ثم و کزه القبطی حین استغاثه الاسرائیلی، ثم خروجه من البلدة حین اخبره رجل یسعی من شیعته بما عزموا علیه من قتله. و قیل الفتون ما لحقه من الفزع، و الهرب و الاغتراب الی ارض مدین، و ما ادرکه هناک من الکرامة و النّبوة، «فَلَبِثْتَ سِنِینَ» یعنی عشر سنین فی اهل مدین و هو بلدة شعیب، علی ثمانی مراحل من مصر وهب گفت موسی که از فرعون بگریخت دوازده ساله بود بمدین شد ده سال مزدور شعیب بود بر مهر دختر وی صفیرا، و پس از آن هژده سال دیگر بنزدیک شعیب شبانی می‌کرد تا او را فرزند زاد، چون سن وی بچهل رسید وحی آمد بوی، اینست که ربّ العزّة گفت: «ثُمَّ جِئْتَ عَلی‌ قَدَرٍ یا مُوسی‌» یعنی جئت للوقت الّذی اردنا ارسالک فیه الی فرعون. علی قد رای علی مقدار مقدور قدرناه لرسالتک.
وَ حَرَّمْنا عَلَیْهِ الْمَراضِعَ مِنْ قَبْلُ، المراضع جمع المرضعة و المعنی منعناه من ارضاع المرضعات، و ذلک بان لا یقبل ارضاعهن. و یجوز ان یکون جمع مرضع ای موضع الرّضاع و هو الثدی، کانّه قال حرّمنا علیه ثدی النساء ای احدثنا فیه کراهتها و النّفار عنها مِنْ قَبْلُ یعنی فی القضاء السّابق لانّا اجرینا فی القضاء بان نردّه الی امّه. و قیل مِنْ قَبْلُ یعنی من قبل مجی‌ء امّه. خواهر موسی با زنان قوابل در خانه فرعون شد تا حال موسی باز داند و دید که زنان مرضعات را می‌آوردند و پستان خود بر موسی عرضه میکردند و موسی در گریستن می‌افزود و از همه روی میگردانید و نمی‌پذیرفت و همه از بهر وی اندوهگن و غمگین. خواهر موسی چون ایشان را چنان دید گفت: هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی‌ أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ ای یربّونه و یقومون بارضاعه و سایر وجوه تربیته. أَدُلُّکُمْ ای من اجلکم و سببکم، یقال کفل به کفالة فهو کفیل اذا تقبّل به و ضمنه و کفله فهو کافل اذا عاله وَ هُمْ لَهُ ناصِحُونَ یبذلون النّصح فی امره، و النّصح ضدّ الغش: چون این سخن از خواهر او شنیدند او را در کار وی متّهم داشتند. هامان گفت خذوها فانّها تعرف امّه، گیرید او را که وی از قصّه این کودک خبر دارد و مادر وی را شناسد. بالهام ربّانی فرا زبان وی آمد که، انما ذکرت النّصح لفرعون لا لغیره فترکوها، پس خواهر موسی بازگشت بفرمان فرعون تا دایه آرد و مادر موسی را از حال موسی خبر کرد و او را بخانه فرعون آورد. موسی چون بوی مادر بمشام وی رسید در او آویخت و شیر از پستان وی مزیدن گرفت و آرام و سکون در وی آمد اینست که ربّ العالمین گفت: فَرَدَدْناهُ إِلی‌ أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ الّذی وعدها فی قوله انّا رادّوه الیک حَقٌّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ ای اکثر الکفّار لا یَعْلَمُونَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ لا یقع فیه خلف. و قیل لا یَعْلَمُونَ ما یراد بهم. در تفسیر آورده‌اند که فرعون مادر موسی را گفت چونست که این کودک ترا پذیرفت و شیر تو خورد و هیچ دایه دیگر را نپذیرفت گفت لانّی امراة طیّبة الرّیح طیّبة اللّبن لا اوتی بصبیّ الّا ارتضع منّی. فسکت فرعون.
وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسی‌ فارِغاً ای صار و حصل قلب امّ موسی فارغا من کلّ شی‌ء الّا من ذکر موسی و التّأسف علی فراقه. و قال الاخفش فارغا لا حزن فیه ثقة بوعد اللَّه إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ و قرئ فی الشواذّ فزعا و هو اظهر. قال الحسن لمّا سمعت بانّ التابوت صار الی دار فرعون نالها من الفزع و الجزع ما انساها وحی اللَّه و وعده ان یردّه علیها و کادَتْ تقول وا ابناه. و قیل لمّا حملت لارضاعه و حضانته کادت تقول هو ابنی من شدّة وجدها. و قیل لمّا سمعت انّ فرعون اتخذه ولدا و النّاس یقولون ابن فرعون کرهت و کادَتْ تقول هو ابنی لَتُبْدِی بِهِ، فی الباء قولان احدهما زیادة و التقدیر تبدیه و الثانی انّ المفعول مقدّر ای تبدی القول به بسبب موسی لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا الرّبط علی القلب هو الهام الصّبر و تشدید القلب و تقویته رَبَطْنا عَلی‌ قَلْبِها یعنی شددنا علی قلبها بالصّبر بتذکیر ما سبق من الوعد لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ یعنی المصدّقین بما صدق من الوعد. و قیل لتکون من الصّابرین، و انما کنی بالایمان من الصبر لاختصاصه به. یدلّ علیه‌
وَ إِنْ تَعاسَرْتُمْ فی الرّضاع و الاجرة فابی الزّوج ان یعطی المرأة رضاها و ابت الامّ ان ترضعه فلیس له اکراهها علی ارضاعه لکنّه یستأجر للصّبیّ مرضعا غیر امّه و ذلک قوله: فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْری‌.