احجام

معنی کلمه احجام در لغت نامه دهخدا

احجام. [ اِ ] ( ع مص ) بازایستادن از بیم و خوف. واایستادن. ( تاج المصادر ). پسپا شدن از بیم. ( منتهی الارب ). واپس شدن از کاری. ( تاج المصادر ). || بددلی کردن. ( تاج المصادر ). بددل شدن : سلطان از کثرت تعب از اقدام بازمانده و نزدیک شده که در شکال احجام افتد. ( جهانگشای جوینی ). و از نزول قلعه احجام می کرد. ( جهانگشای جوینی ). || احجام ثدی ؛ برآمدن و بلند گردیدن پستان. ( منتهی الارب ). || احجام مولود؛ بار نخست شیر دادن وی. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه احجام در فرهنگ عمید

= حجم
بازایستادن از کاری.

معنی کلمه احجام در فرهنگ فارسی

بازایستادن، واایستادن، واپس شدن ازبیم، واپس شدن ازکاری، بددل شدن ، جمع حجم
( اسم ) جمع حجم گنجها توضیح احجام جمع حجم که در کتب هندسه استعمال شود در لغت عرب نیامده و بجای آن حجوم بر وزن عقول آمده است .

جملاتی از کاربرد کلمه احجام

طول ابعاد مرتفع گردد عرض احجام ممتنع گردد
میان جرأت اقدام و دهشت احجام همین که دید مرا منهی خرد حایر