امثال

معنی کلمه امثال در لغت نامه دهخدا

امثال. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ مِثل. مثلها و مانندها. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ). همانندان. ( فرهنگ فارسی معین ) :
تا ثناگوی تو گشتم ز ثنای تو بفخر
هر زمان سر بفرازم بمیان امثال.فرخی.زیبد که بدو دولت و اقبال بنازد
کاین هر دو ز اقران امیرند و ز امثال.فرخی.به جاه و مال از امثال و اقران بگذشتم. ( کلیله و دمنه ). چون یک چندی بگذشت و طایفه ای از امثال خود را در مال و جاه برخویشتن سابق دیدم نفس بدان مایل گشت. ( کلیله و دمنه ). مرد.. توبه کرد که پیش از وضوح بینتی... بر امثال این کار احترام ننماید. ( کلیله و دمنه ). لیکن امثال مرا که در عین نقصان باشند در صورت کمال روا باشد اندیشه بردن. ( گلستان ).
ترا تحمل امثال ما بباید کرد
که هیچکس نزند بر درخت بی بر سنگ.( گلستان ).امثال تو از صحبت ما ننگ ندارند
جای مگس است اینهمه حلوا که تو داری.سعدی.حلاج بر سردار این نکته خوش سراید
از شافعی نپرسند امثال این مسائل.حافظ.و رجوع به مِثل شود. || ج ِ مَثَل. مثلها و داستانها. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ فارسی معین ). داستانهای مشهور. ( از آنندراج ). داستانها. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || قول سائر و مشهوری که حالتی یا کاری را بدان تشبیه کنند و مثل چنانکه در مورد اصلی آمده است بکار رود و از لحاظ افراد و جمع و تثنیه و تذکیر و تأنیث تغییر نمی یابد. ( از اقرب الموارد ) ( نفایس الفنون قسم 1 ص 64 ) :
امثال قران گنج خدایست چه گویی
از حدثنا قال گشاده شود امثال.ناصرخسرو.این کتاب کلیله و دمنه فراهم آورده علما و براهمه هند است در انواع مواعظ و ابواب حکم و امثال. ( کلیله و دمنه ). شرایط سخن آرایی در تضمین امثال و تلقین آیات... تقدیم نموده آید. ( کلیله و دمنه ). در امثال آمده است... ( کلیله و دمنه ). نیک بختان به حکایت و امثال پیشینیان پند گیرند. ( گلستان ). از نوادر و امثال و شعر و حکایات سیر ملوک ماضی... ( گلستان ). و رجوع به مَثَل شود.
- امثال سلیمان ؛ قسمتی از تورات شامل امثال محکم و مؤثر اخلاقی منسوب به سلیمان بن داود پیغامبر مشهور بنی اسرائیل است. این امثال در زمان سلطنت حزقیا جمعآوری شده است.( از قاموس کتاب مقدس ).

معنی کلمه امثال در فرهنگ معین

(اَ ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ مِثل ، مانندها، شبیه ها. ،~ذلک مانندهای آن .

معنی کلمه امثال در فرهنگ عمید

۱. = مِثل
۲. [جمعِ مَثَل] = مَثَل
۳. داستان.

معنی کلمه امثال در فرهنگ فارسی

جمع مثل بمعنی همانند، مانند، همتا، جمع مثل به معنی قصه وقول مشهورمیان مردم
( اسم ) جمع مثل داستانها مثلها .
زمینهای چندی شبیه بهم و کوهستانی در نزدیکی بصره .

معنی کلمه امثال در ویکی واژه

جِ مِثل ؛ مانندها، شبیه‌ها. ؛~ذلک مانندهای آن.

جملاتی از کاربرد کلمه امثال

وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها و هر آیتی و نشانی که بینند که دلالت کند بر صدق نبوت تو از آن آیات و معجزات چون انشقاق قمر و دخان و امثال آن، ایشان آن را تصدیق نکنند، و استوار ندارند که آن حق است و بفرمان خداست.
علامت چهارم آنکه چون فقیر بی نوائی او را دعوتی نماید اجابت کند و به مهمانی او یا حاجتی دیگر که از او طلبیده برود و به جهت حاجت رفقا و خویشان، به کوچه و بازار آمد و شد نماید اگر این بر آن گران باشد تکبر دارد و همچنین ضروریات خانه خود را از آب و هیمه و گوشت و سبزی و امثال اینها را از بازار خریده خود بردارد و به خانه آورد، اگر بر او گران نباشد متواضع است و الا متکبر و اگر در خلوت مضایقه نداشته باشد و در نظر مردم بر او گران باشد مبتلا به مرض ریا خواهد بود.
اما مبتدع که وی خدای را جسم گوید و قرآن را مخلوق گوید، و گوید خدای را نتوان دید،و امثال این، بر وی حسبت باید کرد، اگر چه بوحنیفه و مالک حسبت نکنند، که خطای آن قوم قطع است و در فقه خطا به قطع معلوم نشود. ولیکن بر مبتدع حسبت در شهری باید کرد که مبتدع غریب و نادر بود بیشتر مذهب سنت دارند، اما چون دو گروه باشند و اگر تو بر مبتدع حسبت کنی، وی نیز بر تو حسبت کند و به فتنه ادا کند، این چنین نشاید الا به دستوری سلطان وقت.
کسی که بهترین کارها برگزیند مهتر امثال خود باشد.
در امثال عجم گویند خسرو هم نکو داند که روز اول و آخر نکو دارند مهمان را
به تاگور از جان و دل بنده‌ام من امثال او را ستاینده‌ام
سال ۱۹۹۰ و تحولاتی که به تجزیه اتحاد جماهیر شوروی انجامید، برای پروخورف که از سال ۱۹۵۰ عضو حزب کمونیست بود و بر امثال آندره ساخاروف خرده می‌گرفت که شرف و وجدان خود را زیر پا گذاشته‌اند - آسان نبود.
علت اینکه قصد بازگشت دارم این است که می‌خواهم به کارهای ماندگار و اساسی‌ام از جمله تحقیقات ادبی دربارهٔ تاریخ طنز بپردازم، رمان‌ها و داستان‌های کوتاهم را منتشر کنم و در فضای فرهنگی داخل ایران زندگی کنم. این نعمت بزرگی است که صدای دور و برتان فارسی باشد. مشکل من این است که می‌خواهم در محیط زبان فارسی زندگی کنم. همان رنج‌هایی را که مردم می‌کشند، بکشم و در همان شادی‌هایی که از آن بهره می‌برند، شریک باشم. مطمئنم در این هشت سال بلاهایی بر سر اقتصاد و جامعه ایران آمده اما من و امثال من می‌توانیم برای بهتر شدن اوضاع کمک کنیم. من دوست دارم در همان شهر دودآلود، با مردمانی که سریع عصبانی می‌شوند، با قیمت‌های دائماً متغیر زندگی کنم.
نویسندهٔ رسالهٔ زبان آذری را از راه تاریخ و با استفاده از زبان‌های ایرانی، امثال زبان پهلوی و زبان کهن مادها و هخامنشیان حتی با استفاده از زبان‌شناسی ارمنی که همسایهٔ زبان‌های ایرانی در قفقاز بود پی گرفت و با استفاده از کتاب‌های تاریخی و جغرافی‌نویسان پس از اسلام، زبان ایرانی آذربایجان را از گرد و غبار قرون بیرون کشید.
از نکات دیگر در آثار ثعالبی، کاربرد واژگان فارسی و نقل امثال فارسی به عربی و یادکرد شهرهای ایران است.
شبلی سه سال در آن سردابه، آب حسرت از دیدگان همی ریخت و بر روزگار گذشته دریغ و تحسر همی خورد و زینهار همی خواست، بعد از سه سال، سکری در وی پدید آمد، همچون مستان، واله و سرگردان از آن سردابه بیرون آمد، کاردی بدست گرفت و در بغداد همی گشت و همی گفت: بجلال قدر حق که هر که نام دوست برد باین کارد، سرش از تن جدا کنم، آن خبر به جنید رسید، جنید گفت: او را شربتی داده‌اند و مست گشته، از مستی و بیخودی میگوید، چون با خود آید ساکن شود. یک سال در آن مقامش بداشتند، چون از آن مقام درگذشت، دامن خویش پر از شکر کرد و بگرد محلها میگشت و میگفت: هر که بگوید اللَّه، دهانش پر از شکر کنم. پس عشق وی روی در خرابی نهاد، پیوسته در همه اوقات همی گفت: اللَّه اللَّه، تا روزی که جنید گفت: یا با بکر، اگر دوست غائب است این غیبت کردن چراست؟ و اگر حاضر است این گستاخی و ترک ادبی از کجاست؟ سخن جنید او را ساکن کرد، پس جنید بفرمود تا او را بحمام بردند و موی چند ساله از سر وی فرو کردند، آن گه، دست وی گرفت و بمسجد شونیزیه برد، هشتاد و اند کس، از این جوانمردان طریقت و سلاطین حقیقت حاضر بودند. بو الحسین نوری و بو علی رودباری و سمنون محب و رویم بغدادی و جعفر خلدی و امثال ایشان.
و بدانک بسیارست از مقدورات که امروز بقطع دانیم که آن نشاید که کرامات اولیا بود و آن بضرورت توان دانست یا مانند ضرورت یکی از آن آنکه مردی پدید آید که او را مادر و پدر نبود یا جمادی بهیمۀ گردد یا حیوانی و امثال این بسیار بود.
محمدرضا زائری از روحانیون و مبلغان نیز در مطلبی در اینستاگرام خود نوشت: «آقای بهرام‌پور کارشناس محبوب قرآنی سیماست ولی امثال حجت‌الاسلام نقویان و حجت‌الاسلام سیدحمید حسینی ممنوع‌التصویرند! جالب نیست؟»
عکرمه گفت: آیت [۳ نور] در زنانی آمد زناکننده که در مکّه و مدینه بودند، و بسیار بودند، و از مشاهیرِ ایشان نُه زن بود و صواحبِ رایات [پرچم‌ها] [...] تا ایشان را به آن بشناختندی [...] و به خانهٔ ایشان الّا مشرکی یا زانی نرفتی. و در جاهلیت عادت بودی که مردمِ فرومایه، زنِ ناپارسا به زنی کردی به طمعِ کسبِ ایشان، و آن را طعمه بساختندی. جماعتی درویشانِ مسلمانان را اندیشه افتاد که همچنین کنند. از پیغامبر دستوری خواستند. خدای تعالی این آیت فرستاد و نهی کرد ایشان را از مُناکِحَت ایشان و امثالِ ایشان.
در ابتدای شکل‌گیری فقه شیعه، کتب فقهی عبارت از یک سلسله روایات و احادیث اهل بیت در مورد احکام حلال و حرام و معاملات و غیر آن مثل اخلاق، معارف و عقاید بود که طی سه قرن در کتاب‌هایی بنام اصل، جامع، نوادر، مسائل و امثال آن به‌طور منظم یا نامنظم، برخی مفصّل و برخی مختصر به همت محدثان و فقهای مذهب که عده‌ای از آنان یاران نزدیک امامان شیعه بودند فراهم شده بود. این روایات که با سلسله سند به امامان شیعه اسناد داده می‌شدند در آن زمان فقه امامیه را تشکیل می‌دادند.
از میان آثار یاد شده، اکنون تنها این دو کتاب در دست است:۱: امثال الحدیث. ۲: المُحدَّث الفاصل بین الراوی و الواعی (در علم اصول الحدیث).
در زمره ترجمه‌ها بجز برخی آثار فلسفه یونان باستان، آثار مشهور ادبیات هنری بچشم می‌خورند من جمله «امثال یزوپوس» و کتابی تحت عنوان «ادیب» اثر مؤلف ناشناس که مجموعه‌ای از مطالب امثال گونه است.
وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ یعنی تفقأ بها، وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ یعنی یجدع به، وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ تقطع بها، وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ یقلع به. آن گه گفت: وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ یعنی جراحتها در آن قصاص رود، یعنی که جارح را باندازه جرح وی قصاص کنند. هر چند که این لفظ بر عموم گفت، امّا مخصوص است باعضا که قصاص در آن ممکن بود، و آن را حدی فاصل پیدا بود، چون شفتین و انثیین و دست و پای و زبان و امثال آن. امّا بریدن گوشت اندام و شکستن استخوان و امثال آن که اندازه آن نتوان دانست، و آن را حدّی و مفصلی پیدا نه، در آن قصاص نرود، بلکه در آن ارش بود یا حکومت.
چنان که هست ز سبابه رایت ایمان ازوست نوبت صاحبقرانی از امثال
سوره مدّثر در مکه نازل شده و دارای ۵۶ آیه‌است. کلمه مدثر از آیه نخست این سوره " یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ" گرفته شده که - با تشدید دال و تشدید ثاء- در اصل "متدثر" بوده و از مصدر "تدثر" مشتق شده، و "معنایش همانند مزمل پیچیدن جامه و پتو و امثال آن به خود در هنگام خواب نیست"، و خطاب در این جمله به محمد است، که به عنوان کسیکه بار سنگین مسئولیتی را پذیرفته مورد خطاب قرار گرفته، تا ملاطفت را برساند، نظیر جمله "یا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ" که این انس و ملاطفت را می‌رساند. در ضمن یکی از نام‌های پیامبر اسلام مدثر است.