بدانجام

معنی کلمه بدانجام در لغت نامه دهخدا

بدانجام. [ ب َ اَ ] ( ص مرکب ) بدفرجام وآنچه ببدی منتهی شود و بدعاقبت. ( ناظم الاطباء ).بدفرجام. بدعاقبت. ( فرهنگ فارسی معین ) :
بدانجام رفت و بد اندیشه کرد
که با زیردستان جفا پیشه کرد.سعدی ( بوستان ).

معنی کلمه بدانجام در فرهنگ معین

( ~. اَ )(ص مر. ) بدعاقبت ، بدفرجام .

معنی کلمه بدانجام در فرهنگ عمید

آنچه پایانش بد باشد، بدعاقبت، بدفرجام.

معنی کلمه بدانجام در فرهنگ فارسی

( صفت ) بد فرجام بد عاقبت .

معنی کلمه بدانجام در ویکی واژه

بدعاقبت، بدفرجام.

جملاتی از کاربرد کلمه بدانجام

نیک و بدم از بخت بدانجام سفید است چندان‌ که سیاه است نگین نام سفید است
گر آگهی از ننگ بدانجامی اقبال هر چند به گردون رسی از خاک به جوشی
آه که آخر نماند ای بت دمساز من حسن بدانجام تو عشق خوش آغاز من
اگر شما ۹۹ کار خوب برای کسی انجام دهید و در مواقع اضطرار تنها یک کار را انجام ندهید یا بدانجام دهید، شما را با همان یک کار خواهند شناخت؛ بنابراین شناخت موقعیت اضطرار و شناخت نیازهای اساسی و بحرانی مشتری امری مهم در ایجاد تجربه خوب برای مشتری است. حال در این میان دسته‌بندی مشتریان هدف و تمرکز بر روی سودآورترین آن‌ها امری هوشمندانه و منطقی است. بیایید از مثال یک خط هوایی برای نشان دادن بهتر این روش کمک بگیریم. در مرحله اول برای تشخیص مشتری هدف، باید در نظر بگیرید که پر منفعت‌ترین مشتریان شما چه کسانی هستند. در مورد خط هوایی، عواملی نظیر میزان رزروها، هزینه برای خدمت و ارتباط‌های برقرار شده دخیل هستند.
مردیت پس از کمک به گری-اسلون تصمیم گرفت که خانواده اش را به همراه نیک به مینه سوتا منتقل کند تا اعتبار خود را برای برنامه اقامتی که در مرحله آزمایشی بود بازگرداند. اما مردیث یک تماس جراحی بدانجام داد، گری اسلون جراحان بیشتری را از دست داد و بیمارستان با کمبود شدید خون مواجه شد.
بودند همه خشگ لب و سوخته سینه از جور و ستمکاری اعدای بدانجام
تا چه بازی کند این بخت بدانجامم باز نردها باخته این عشق خوش‌آغاز به من