ابولهب

معنی کلمه ابولهب در لغت نامه دهخدا

ابولهب. [ اَ ل َ هََ ] ( اِخ ) عبدالعزّی بن عبدالمطّلب. عم رسول صلوات اﷲ علیه. و این کنیت را مسلمانان به وی داده اند. بلعمی مترجم تاریخ طبری گوید: هیچکس نبود از عمان و عم زادگان پیغمبر علیه السلام از بنی هاشم و بنی عبدالمطلب که نه فرمان پیغمبر کردندی اگر چه نه بر دین او بودند مگر عمش ابولهب و نام او عبدالعزّی بود و کنیتش ابولهب بود... و از همه هاشمیان و عمان پیغمبر صلی اﷲ علیه وسلم ابولهب بتر بود... [ وآنروز که پیامبر علیه السلام ] بکوه صفا شد. و بانگ کرد چنانکه همه مکیان شنیدند و از هر بنگاهی از قریش بر او گرد آمدند آنگاه پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم ایشان را گفت یا معشرالقریش بگوئید که تا امروز در میان شما چه بودم همه گفتند امین و راستگوی بودی. گفت اگر امروز گویم که شما را سپاهی آید یا فزونی یا سختی رسد شما مرا استوار دارید یا نه ایشان گفتند ما از تو دروغی ندیدیم پس گفت من همی گویم که رسول خدایم بمن بگروید و متابعت من کنید چون این راستی از من شناسید و مرا مصدق و امین داریداگر بمن نگروید خدای تعالی شما را عذاب کند. ابولهب آنجا ایستاده بود گفت شه بر تو باد ای محمدی بدین دین که آوردی و بدین که ما را گفتی و خواندی. ما ایمان بتو و خدای تو نیاوریم وبازگشت و قوم بازگشتند و گفت بروید که او حاشا دیوانه است و نداند که چه میگوید پس خدای تعالی سوره تبت در شأن ابولهب بفرستاد و پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم دعوت آشکارا کرده و مردمان آشکارا بگرویدندی و اندر خانه کعبه بنشستندی و آنها که یاران او بودند همه بر او گرد آمدندی و بزرگترحلقه بمزگت حلقه او بودی... پس مشرکان گفتند که مارا حیلت آن است که ما از محمد و متابعان او جدا شویم و از بنی هاشم نیز جدا شویم و با ایشان نیامیزیم و سخن نگوئیم و از ایشان زن نخواهیم و بدیشان زن ندهیم تا ایشان در مکه ذلیل شوند و برخیزند و بروند. پس بیامدند و از هر قبیله دو مرد بمزگت اندر گرد کردند وحجتی بنوشتند و هرکسی خط خوش بدان بنهادند بدان شرطکه گفتند و همه اهل مکه را برآن گواه کردند پس آن صفحه را بر در خانه کعبه فرو آویختند تا همه بدیدند و دانستند و مسلمانان سوی پیغمبر شدند و همه قریش از دیگر سوی ، مگر ابوطالب. و ابولهب سوی قریش بود و از ابوطالب جدا شد. و این کار بر ابوطالب و بنی هاشم سخت گران آمد و بر مسلمانان که کس بمزگت اندر با ایشان سخن نگفتی و کس با ایشان خرید و فروخت نکردی تا هشت ماه بر این برآمد... و مردی روایت کند از بنی کنده گفت یک سال آنگه که من کودک بودم و بمکه آمده بودم وبحج کردن ، مردی را دیدم گیسودراز و نیکوروی بر سرماایستاد، فصیح و باهیبت و سخنان او شیرین و بردل مردمان نزدیک و دین بر ما عرضه کرد و ما را بخدای خواندو از بت پرستی نهی کرد و از پس او مردی با رویی درازو مویی سرخ و چشمی احول ردائی عربی برافکنده که از آن زشت تر مردی ندیدم ، گفت ای مردمان از این مرد پرهیز کنید که او دیوانه و دروغزن است و سخن او مشنوید و از دین خود دست باز مدارید پس من پدر را گفتم این مرد کیست گفت این پیغمبر قریش است محمدبن عبداﷲبن عبدالمطلب و مردمان را به دین خویش همی خواند. گفتم این دگر کیست گفت عم او ابولهب و هرکجا او شود چون شیطانی از پی او شود و او را دروغزن گوید پیش خلق...

معنی کلمه ابولهب در فرهنگ فارسی

عم رسول اکرم حضرت محمد

معنی کلمه ابولهب در دانشنامه آزاد فارسی

ابولَهَب ( ـ۲ق)
(شهرت: عبدالعَزّی) از بزرگان قریش، پسر عبدالمطلب و عموی پیامبر(ص). چون سرخ روی بود، او را پس از نزول آیۀ «وانذر عشیرتک الاقربین» (شعراء، ۳۵) ابولهب می خواندند. از دشمنان و بدخواهان پیامبر(ص) و از «ائمةالکفر» بود و در آزار مسلمانان بسیار کوشید. هنگامی که پیامبر(ص) او و عده ای از سران قریش را به اسلام دعوت کرد، به پیامبر(ص) ناسزا گفت و سورۀ مَسَد در پاسخ و سرکوب وی نازل شد.

معنی کلمه ابولهب در دانشنامه اسلامی

[ویکی شیعه] عبدالعُزّی بن عبدالمُطَّلب (مرگ ۲ق/۶۲۴م) معروف به ابولَهَب عموی پیامبر(ص) و از سرسخت ترین دشمنان ایشان پس از بعثت بود. او و همسرش، ام جمیل، در راه آزار پیامبر(ص) و مخالفت با اسلام از هیچ اقدامی فروگذار نکردند. سوره مسد در نکوهش او و همسرش نازل شده است.
عبدالمطلب او را به دلیل زیبایی و گلگونی چهره ابولهب می خواند. ابولهب به همراه عده ای، غزالی طلایی را از کعبه دزدید، اما با دخالت دایی هایش از قبیله خزاعه از مجازات گریخت.
ثویبه، کنیز ابولهب، مدتی پیامبر(ص) را شیر داد. عتبه و عتیبه، پسران ابولهب، با رقیه و ام کلثوم، دو دختر پیامبر(ص) ازدواج کرده بودند اما پس از ظهور اسلام و نزول سوره مسد ابولهب و همسرش پسرانشان را وادار به طلاق دختران پیامبر(ص) کردند. او همواره معجزات پیامبر را از سحر می دانست و با بدگویی از پیامبر مانع از تبلیغ اسلام می شد. وقتی قریشیان تصمیم گرفتند مسلمانان و بنی هاشم را تحریم کنند او تنها فرد از بنی هاشم بود که با قریش همراهی کرد. ابولهب از جمله سران قریش بود که تصمیم گرفتند پیامبر(ص) را شبانه به قتل برسانند.
[ویکی حج] عبدالعُزّی بن عبدالمطّلب بن هاشم، مکنی به ابولهب(متولد حدود ۳۵ تا ۲۵ پیش از عام الفیل)، از بزرگان بنی هاشم، عمو و دشمن سرسخت رسول خدا(ص) بود. در میان فرزندان عبدالمطلب، ابولهب پس از ابوطالب و پیش از حمزه، عباس و عبدالله زاده شد. همسرش، عوراء اُم جمیل بنت حرب بن اُمیه، خواهر ابوسفیان بود که در قرآن {حمالة الحطب} خوانده شده است. دو تن از فرزندان او عتبه و عتیبه در جاهلیت به ترتیب با رقیه و ام کلثوم دختران پیامبر ازدواج کرده بودند که پس از نزول وحی از آنان جدا شدند. وی در فتح مکه اسلام آورد. ابولهب از مدعیان ریاست بنی هاشم و مناصب آنان در مکه بود. او مانند دیگر مشرکان قریش در روزگار جاهلیت بت می پرستید. وی به بت عُزّیٰ ارادت بیشتر داشت. اندکی پیش از بعثت پیامبر، ابولهب به سرقت گنجینه و دو غزال کعبه متهم شد. او در دوران جاهلیت به زناکاری شهرت داشت. وی همراه عاص بن وائل، امیة بن خلف، ابوسفیان بن حرب و... در یک زمان با نابغه، مادر عمرو بن عاص که همراه دخترانش به مکه آمده بود، درآمیخت و آن گاه عمرو زاده شد. همه اینان بر سر انتساب عمرو به خود به ستیز برخاستند. نابغه از آن رو که عاص بن وائل به دخترانش بیشتر بخشش می کرد، عمرو را به او نسبت داد.
ابولهب و همسرش اُم جمیل در مکه همسایه پیامبر بودند. ایشان بعدها از این همسایگی همواره به بدی یاد می کرد و می فرمود: در میان دو همسایه شرور و آزارگر، ابولهب و عقبة بن ابی معیط، قرار گرفته بودم که هر روز کثافات حیوانات را بر در خانه ام می ریختند. پس از آشکار شدن دعوت، پیامبر در موسم حج به منزلگاه های حاجیان می رفت یا در بازارهای عکاظ، مجنه و ذی المجاز آنان را به گونه های مختلف به اسلام فرامی خواند. اما ابولهب همواره در پی وی بود و ایشان را می آزرد و با شیوه های گوناگون در ناکام گذاشتن دعوتش می کوشید. ابولهب در محاصره اقتصادی مسلمانان در شعب ابی طالب، با مشرکان همراه شد و تنها فرد از بنی عبدالمطلب بود که وارد شعب نشد. او در ماجرای دارالندوة نیز حاضر بود؛ که در آن نقشه قتل پیامبر(ص) را کشیدند و با خوابیدن علی(ع) در جایگاه پیامبر، نقشه آنها ناکام ماند.
عبدالعُزّی بن عبدالمطّلب بن هاشم، از تیره بنی هاشم قبیله قریش به شمار می رود. کنیه اصلی او ابوعتبه است. برخی فرزندی به نام لهب برای او برشمرده و از این رو، کنیه اش را ابولهب دانسته اند. لهب به معنای آتش ، بلندی شعله های آتش ، شعله های آتش بی دود و مانند آن آمده است. برخی گفته اند چون جایگاه او دوزخ است، خداوند به او کنیه ابولهب داد. در واقع، به سبب گلگونی و زیبایی چهره اش پدرش او را ابولهب خواند و سپس وی به همین کنیه شهرت یافت. در قرآن نیز از او با این کنیه یاد شده است. (سوره مسد، آیه۱) بعضی دلیل پرهیز قرآن از ذکر نام اصلی وی را چنین دانسته اند که قرآن هرگز واژه عبد را به غیر خدا اضافه نمی کند.
[ویکی فقه] ابولهب (قرآن). ابولهب عموی پیامبر و از دشمنان سرسخت او بود.
عبدالعزی بن عبدالمطلب بن هاشم، مکنا به اباعتبه عموی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلّم و از دشمنان سرسخت او است.

معنی کلمه ابولهب در ویکی واژه

یکی از عموهای پیامبر اسلام که در دوران تبیلغ اسلام توسط حضرت محمد از مخالفان و دشمنان سرسخت او بود.

جملاتی از کاربرد کلمه ابولهب

و همچنین در صحیح بخاری بیان شده که محمد افرادی از طوایف مختلف قبیله قریش را به کوهی در مکه فرا خواند و آنان را از عذاب قریب‌الوقوع خداوند در صورت عدم پذیرش دین او آگاه نمود. در حدیث آمده‌است که ابولهب عموی محمد او را به خاطر این اجتماع تحقیر کرد و در نتیجه محمد هم او را در قرآن لعنت کرد(سوره مسد).
در اولین روزهای اسلام در مکه، مسلمانان، اغلب در معرض توهین و آزار از جانب پاگان‌های مکه‌ای قرار می‌گرفتند (که اغلب آن افراد مشرکین خوانده می‌شدند؛ کافران یا چند خداییان). بعضی مانند سمیه بنت خیاط؛ هفتمین گرویده به اسلام که گفته می‌شود ابتدا توسط عمرو ابن هشام شکنجه شد، به قتل رسیدند. حتی محمد پیامبر اسلام هم، در معرض توهین و بدرفتاری واقع شد. عقبه بن ابی معیط به روی او رودهٔ شترِ قربانی شده می‌ریخت. اُمّ جَمیل بنت حرب، همسر ابولهب نیز، معمولاً زباله‌های کثیف، جلوی درِ خانهٔ او قرار می‌داد و خار در مسیر خانه‌اش می‌گذاشت.
﴿زیانکار باد دستان ابولهب، و خود او هم زیانکار شد﴾ ۱ ﴿مالش و دستاوردش به کارش نیامد﴾ ۲ ﴿زود است که به آتشی شعله‌ور درآید﴾ ۳ ﴿و زنش هیزم‌کش [و آتش‌افروز معرکه] است﴾ ۴ ﴿و ریسمانی از لیف خرمای تافته بر گردن دارد﴾ ۵
بدان ای عزیز که خلق جهان سه قسم آمدند، و خدای- تعالی- ایجاد ایشان بر سه گونه فطرت و خلقت آفرید. قسم اول صورت و شکل آدمی دارند اما از حقیقت و معنی آدم خالی باشند و قرآن در حق این طایفه خبر چنین می​دهد که «أولئکَ کالأَنْعامِ بَلْ هُمْ أضَلُّ». چرا چنین​اند؟ زیرا که «أُولئکَ هُمُ الغافِلون». ازین قوم ذکر و شرح کردن بس مهم نیست، ذکر ایشان در قرآن که کرد، از برای دوستان کرد تا دوستان بدانند که با ایشان چه کرامت کرده است. با مصطفی- علیه السلام-گفتند: ترا از بهر سلمان و صهیب و بلال و هلال و سالم و ابوهریره وانس بن مالک و عبداللّه مسعود و ابی کعب فرستادیم نه از برای ابولهب و ابوجهل و عتبه و شیبه و عبداللّه سلول. یا محمد ترا با ایشان چکار! «ذَرْهم یأکُلوا وَیَتمَتَّعوا وَیُلههُمُ الأَمَل». و جای دیگر گفت: «فَذَرْهُم یخوضوا وَیَلْعَبوا حَتّی یلاقوا یومهم الذی یوعَدون».
ام امرید را ادبهاست: یکی ادب آن باشد که از پیر، معصومی و طاعت نجوید چنانکه دانستی؛ و دیگر آنکه او را به صورت و عبارت طلب نکند، و او را به چشم سر نبیند که آنگاه قالب مجرد بیند از گوشت و پوست، بلکه حقیقت و مغز علم و معرفت وی ببیند به چشم دل. چه گویی ابوجهل و ابولهب و عتبه و شیبه، مصطفی را ظاهر می‌​دیدند به چشم سر، همچنانکه ابوبکر و عمر و عثمان و علی می​‌دیدند! اما دیدهٔ دل نداشتند تا قرآن بیان نادیدن ایشان کرد که «وَتَراهُمْ یَنْظُرون إِلَیْک وهم لایُبْصرون» آنچه حقیقت مصطفی بود نتوانستند دیدن، مقصود آنست که پیر حقیقت و معنی باید طلبیدن و جستن، و نه قالب و صورت؛ زیرا که مرید باشد که در مشاهده‌ی پیر صدهزار فایده یابد.
تلاش ابوجهل در قطع رابطه قریش با بنی هاشم که به شکست انجامید، ممانعت از حمایت ابولهب از محمد بعد از مرگ ابوطالب و نیز طراحی توطئه ناموفق قتل محمد با مشارکت طوایف مختلف مهم‌ترین اقدامات وی ضد محمد در روایت منابع اسلامی هستند. مسلمانان نیز از شدت عمل وی در امان نبودند.
زن ابولهب • پسر آدم • پسر نوح • همسر لوط • همسر نوح • همسران محمد • برادران یوسُف • فرزند سلیمان (جسد مرده) • فرزندان ایّوب
گفت: ابولهب عم عقیل است. عقیل گفت: ای اهل شام هیچ شنیده اید قول الله تعالی را آنجا که می گوید: «وامراته حمالة الحطب »؟ گفتند: آری! گفت: حمالة الحطب عمه معاویه است.
از ابولهب در سورهٔ مسد یاد شده که متن آن به شرح ذیل است:
علمی که مجادله را سبب است نورش ز چراغ ابولهب است
چه گویی؟ بوجهل و بولهب قرآن دانستند یا نه؟ دانستند از جهت عربیّت حروف، اما از حقیقت او کور بودند؛ و قرآن از ایشان خبر داد: «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ». ای عزیز بدان که قرآن، مُشْتَرَکُ الدّلالة واللفظ است: وقت باشد که لفظ قرآن اطلاق کنند و مقصود از آن حروف و کلمات قرآن باشد؛ و این اطلاق مجازی بود. در این مقام قرآن چنین گوید که کافران، قرآن بشنوند: «و إِنْ أحَد من المِشرکین استَجَارَکَ فَأجِرْهُ حتی یَسْمَعَ کلامَ اللّهَ» اما حقیقت، آن باشد که چون قرآن را اطلاق کنند جز بر حقیقت قرآن اطلاق نکنند و این اطلاق حقیقی باشد در این مقام که گوید که کافران نمی‬‌شنوند «إِنَّکَ لاتُسْمِعُ الموتی»؛ و جای دیگر گفت: «وَجَعَلْنا علی قلوبِهِم أکِنَّةً أنْ یَفْقهوا و فی آذانِهم وَقْراً». ابولهب از «تَبّتْ یدا ابی لَهَب» چیزی دیگر شنود و ابوجهل از «قُلْ یا أیُّهَا الکافِروُن» چیزی دیگر فهم کرد؛ ابوبکر و عمر از «تَبَّت» و «قُلْ یا أیُّها الکافِرون» چیزی دیگر شنیدند. کودک از لفظ اسد و گرگ و مار، حرف بیند اما عاقل از آن معنی بیند. آنچه بولهب و بوجهل از قرآن شنیدند ابوبکر و عمر نیز شنیدند و اما آنچه ابوبکر و عمر را دادند از فهم بوجهل و بولهب را آنجا راه نباشد «وَجَعَلْنا مِنَ أیْدیِهم سَدّاً وُمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأغشَیْناهُمْ فَهُمْ لایُبْصِرون»، و جای دیگر گفت: «وَإِذا قَرَأتَ القرآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الذَّینَ لایُؤمِنونَ بالآخرةِ حِجاباً مَسْتوراً». این حجاب بیگانگی نمی‬‌گذارد که ایشان جمال قرآن ببینند.
ای عزیز حکمت، آن باشدکه هرچه هست و بود و شاید بود، نشاید و نشایستی که به خلاف آن بودی؛ سفیدی، هرگز بی سیاهی نشایستی؛ آسمان، بی زمین لایق نبودی؛ جوهر بی عرض متصور نشدی؛ محمد، بی ابلیس نشایستی؛ طاعت بی عصیان و کفر بی ایمان، صورت نبستی؛ و همچنین جمله‌ی اضداد. «وَبِضِدِّها تَتَبَیِّنُ الأشیاء» این بود. ایمان محمد، بی کفر ابلیس نتوانست بودن. اگر ممکن باشد که «هواللّه الخالِقُ البارِیُّ المُصَوِّرُ» نباشد، ممکن باشد که محمد و ایمان محمد نباشد؛ و اگر «الجَّبارُ المُتکَّبرُ القَهّار» صورت بندد که نباشد، صورت توان بست که ابلیس و کفر او نباشد. پس پدید آمد که سعادت محمد، بی شقاوت ابلیس نبود؛ و ابوبکر و عمر، بی ابوجهل و ابولهب نباشد. «مامِنْ نَبیّ إلّا وَلَهُ نَظیر فی أُمّتِه» این باشد. هیچ ولی نباشد الا که فاسقی ملازم روزگار او نبود؛ و نبی هرگز بی غافل نباشد؛ و صادق هرگز بی فاسق نباشد. مصطفی- علیه السلام- سبب رحمت عالمیان بود؛ اما در حق ابوجهل، سبب آن بود که تا کمال شقاوت گوهر او از او پیدا شد. هرگز شنیده‬‌ای که نور سیاه ابلیس و ابوجهل از سر تا قدم با نور احمد چه می‬‌گوید: این بیتها گوش دار:
حمزه، عباس، ابوطالب (عبدالمناف)، زبیر، حارث، حجل (غیداق)، مقرم (عبدالکعبه)، ضرار، ابولهب (عبدالعزی) و قسم . عموهای محمد بودند.
عباس می گوید مرا با عمر دوستی بود خواستم که پس مرگ وی را به خواب بینم پس از یک سال وی را دیم چشم می سترد. گفت، «اکنون فارغ شدم و کار در خطر بود اگر نه آن بودی که خدای کریم بود». و عباس می گوید، «ابولهب را به خواب دیدم در آتش می سوخت. گفتم: چگونه ای؟ گفت: همیشه در عذابم، مگر شب دوشنبه که رسول (ص) شب دوشنبه بزادند مرا بشارت دادند از شادی بنده ای آزاد کردم. به ثواب آن شب دوشنبه عذاب از من برگرفتند».