تابی. ( حامص ) در ترکیبات حاصل مصدر ( اسم معنی ) سازد: رسن تابی ، ریسمان تابی ، زه تابی ، خوش تابی ، بدتابی ، بی تابی ، سرتابی ، زهتابی ، پرتابی ، کم تابی ، آهن تابی ، روی تابی ، ریگ تابی ، چرکتابی. در حقیقت «ی » حاصل مصدر ( اسم معنی ) به آخر کلمات مختوم به «تاب » ( اسم فاعل مرخم ) پیوسته است. تابی. ( اِخ ) یکی از شعرای عثمانی است از اهالی استانبول و پدرش یکی از درویشان امیر بخاری بوده در طریق علمی مشی کرده در برخی از بلاد بمنصب قضاوت منصوب شده و در طریق حج وفات یافته است. وی خوشنویس هم بود. ( قاموس الاعلام ترکی ). تأبی. [ ت َ ءَب ْ بی ] ( ع مص ) ( از «اب و» ) پدر گرفتن کسی را. ( آنندراج ): تأبی فلان ٌ فلاناً؛ پدر گرفت فلان ، فلان را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تأبی. [ ت َ ءَب ْ بی ] ( ع مص ) ( از «اب ی » ) گردنکشی کردن. ( آنندراج ). تأبی بر کسی ؛ گردن کشی کردن از وی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
معنی کلمه تأبی در فرهنگ معین
( تأبی ) (تَ أَ بّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) سرکشی کردن ، سرباز زدن . ۲ - (اِمص . ) سرکشی ، گردنکشی . (تَ اَ بّ ) [ ع . ] (مص م . ) کسی را به پدری گرفتن .
معنی کلمه تأبی در فرهنگ عمید
کسی را به پدری گرفتن. سرکشی کردن، گردن کشی کردن.
معنی کلمه تأبی در فرهنگ فارسی
۱- ( مصدر ) سر کشی کردن سرباز زدن . ۲- ( اسم ) سرکشی گردن کشی . پدر گرفتن کسی را
معنی کلمه تأبی در ویکی واژه
سرکشی کردن، سرباز زدن. سرکشی، گردنکشی.
جملاتی از کاربرد کلمه تأبی
قوله تعالی: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ کلهم عبیده و فی ملکته یقضی فیهم بما اراد. وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ کما هو له فی الدنیا لانّ النعم فی الدارین کلها منه و قیل: معناه حمد اهل الجنة اذ یقولون: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا کقوله: لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولی وَ الْآخِرَةِ وَ هُوَ الْحَکِیمُ فی امره الْخَبِیرُ بخلقه. و قیل: هو الحکیم بتخلید قوم فی الجنة و تأبید قوم فی النار یَعْلَمُ ما یَلِجُ فِی الْأَرْضِ میداند هر چه در زمین فرو شود از آب روان و قطره باران و مردگان که در خاک دفن کنند و تخم که در زمین افکنند و حشرات و هوام که در زیرزمین پنهان شوند و مسکن سازند. وَ ما یَخْرُجُ مِنْها و میداند هر چه از زمین بیرون آید، یعنی آب که از چشمه زاید و نبات و درختان که از زمین بر آید و جنبندگان که از سوراخ بیرون آیند و مردگان که روز بعث از زمین حشر کنند.
امّا آنچه گفت: خالِداً فِیها اهل معانی گفتهاند: که معنی خلود دیگر است، و معنی تأبید دیگر، نه هر جا که ذکر خلود است بر معنی تأبید است. قال اللَّه تعالی: وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ. معلومست که خلد اینجا بمعنی فنا و زوال است دنیا را، نه بمعنی تأبید. جای دیگر گفت: أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ؟
«وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی» علی السنة عبادی یلعنونک فلا تنقطع عنک الی یوم القیمة و قیل: «انّ علیک لعنتی» ای طردی من الجنّة و ابعادی من کلّ خیر «إِلی یَوْمِ الدِّینِ» یعنی الی الابد. گفتهاند: روز قیامت روزی است که هرگز آن را سپری شدن نیست، مدّتی خلق در عرصات ایستاده باشند فصل و قضا را، و بعد از ان لا یزال بهشتی در بهشت شود و دوزخی در دوزخ، و ازینجاست که حقّ جلّ جلاله لعنت ابلیس بقیامت پیوسته کرد و گفت: «وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ»، اگر آن روز را هرگز سپری شدن بودی لعنت ابلیس منقطع شدی بانقطاع قیامت، و مراد ازین بسته کردن لعنت بقیامت تأبید است و تخلید، ازینجا معلوم شد که قیامت را هرگز سپری شدن نیست.