تباب

معنی کلمه تباب در لغت نامه دهخدا

تباب. [ ت َ ] ( ع مص ) زیان کار شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( ترجمه علامه جرجانی ). زیان کاری. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). زیان شدن. ( کنزاللغات ). نقص و خسار. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). و منه «ما کید فرعون الاّ فی تباب »؛ ای خسران. ( اقرب الموارد ). || بهلاکت شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). هلاک شدن. ( زوزنی ) ( دهار ) ( ترجمه علامه جرجانی ). هلاکت. ( غیاث اللغات ). هلاک. ( قطر المحیط ) ( آنندراج ). هلاکی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). هلاک شدن. ( کنزاللغات ) :
چون برون شوشان نبودی در جواب
پس رمیدندی از آن راه تباب.مولوی.

معنی کلمه تباب در فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) زیانکار شدن ، خسران یافتن . ۲ - هلاک شدن . ۳ - (اِمص . ) زیانکاری . ۴ - هلاکت .

معنی کلمه تباب در فرهنگ عمید

متضرر شدن، زیان کردن.

معنی کلمه تباب در فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) زیانکار شدن خسران یافتن . ۲- هلاک شدن ۳.- ( اسم ) زیانکاری . ۴- هلاکت .
زیان کار شدن . زیان کاری .

معنی کلمه تباب در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَبَابٍ: زیانکاری(خسران) - هلاکت - دوام خسران - نا امیدی
معنی تَبَّتْ: از هر خیری کوتاه باد-بریده باد (تب و تباب به معنای خسران و هلاکت است و راغب آن را به دوام خسران معنا کرده . بعضی هم گفتهاند به معنای خیبت و نومیدی است و بعضی دیگر آن را به معنای تهی دستی از همه خیرها دانستهاند )
ریشه کلمه:
تبب (۴ بار)
«تَبّ» و «تباب» (بر وزن خراب) به گفته «راغب» در «مفردات»، به معنای زیان مستمر و مداوم است، ولی «طبرسی» در «مجمع البیان» می گوید: به معنای زیانی است که منتهی به هلاکت می شود. بعضی از ارباب لغت نیز، آن را به معنای «قطع کردن» تفسیر کرده اند، و این شاید به خاطر آن است که زیان مستمر و منتهی به هلاکت طبعاً سبب قطع و بریدگی می شود، و از مجموع این معانی همان استفاده می شود که در معنای آیه گفته ایم.
تَبْ و تَباب به معنی خسران و زیان است زاغب زیان مستّمِر، مجمع البیان زیان مُؤدی بر فساد، قاموس نقص و زیان مطلق گفته است ، حلیه فرعون نیست مگر در زیان ، به آنها جز خسران نیافزودند. * . غرض از نقل کامل این سوره مبارکه آن است که بعضی معنای شوره را درک نکرده و گفته‏اند: قرآن در این سوره ناسزا گفته و این از ساحت کتاب آسمانی به دور است و ناسزا گفتن دلیل بی منطقی است و گرنه احتیاجی به ناسزا گوئی نیست مخصوصاً که زن ابولهب نیز به زشتی یاد شده است (خلاصه شبهه‏ای که گفته‏اند و یا می‏شود گفت). ابتدا مفردات سوره رسیدگی می‏کنیم: «تبّت» فعل ماضی مؤنث و «یداابی لهب» فاعل آنست «تّب» فعل ماضی و فاعلش ضمیر مستتر به ابی لهب برمی‏گردد یعنی: دو دست ابالهب و خود او به زیان و خسران افتاد. ابولهب عموی حضرت رسول «صلی اللّه علیه و آله» است، این کنیه را قرآن جعل نکرده بلکه به او در اثر زیبائی و خوش منظری و گونه‏های سرخش، ابالهب می‏گفتند و آن نام در میان مردم تعریف او بود و قرآن مجید همان را آورده است. «وَ اَمْ‏َِءَتُهُ» عطف است بفاعل «سَیَصلی» یعنی: «سیصلی ابولهب و امرءِته النارَ» زن ابولهب بنام امّ جمیل خواهر ابوسفیان، زنی فتنه‏انگیز و سخن چین و دو بهم زن بود نقل شده خارها را می‏آورد و زیر پای حضرت رسول «صلی اللّه علیه و آله» می‏ریخت جمله «حَمّالة الحطب فی جیدهاحبل من مسد» حال است از «وامرءته» یعنی: زنش داخل آتش می‏شود در حالی که هیمه حمل می‏کند و در گردنش ریسمانی است از لیف خرما. مراد از این دو جمله حالیّه خواه سخن چینی باشد و یا آوردن خار و ریختن به راه آن حضرت (احتمال دوّم موافق آیه است) آنست که: جهنّم رفتن این زن عمل دنیائی او را حکایت می‏کند در حالی که در دنیا بود در همان حال به آتش داخل می‏شود. با این طریق، سوره مبارکه و مطالب آن کاملاً طبیعی است. بار دیگر ترجمه سوره را یکجا می‏آوریم: دستهای ابالهب و خود او به زیان افتاد مال وی و آنچه فراهم کرده بود او را بی نیاز نکرد، حتماً به آتش زباله دار داخل می‏شود، زنش نیز در حالی که حامل هیمه و ریسمان در گردن است داخل آتش می‏شود. بعضی‏ها «تَبَّتْ یَدا اَبی لَهَبٍ وَ تَبَّ» را نفرین دانسته و در ترجمه گفته‏اند: بریده باد دستهای ابولهب و نابود باد او. اوّلا تبّ و تباب چنانکه گفتیم به معنای خسران است ثانیاً: آیه خبر است و نفرین نیست چنانکه گفته شد و احتیاجی به نفرین گرفتن نداریم. اگر گویند: چرا ابولهب و زنش طوری به خصوص آمده است که قابل تطبیق به عموم نیست حال آنکه سلیقه قرآن اعمّ گفتن مطالب است و جز در موارد ضروری تصریح به شخص نکرده است آیا ممکن نبود که او و زنش مانند دیگران بعداً ایمان بیاورند. گوئیم: اگر سوره مبارکه بعد از هلاکت او و زنش نازل شده باشد در این صورت هیچ اشکالی نیست زیرا پس از مرگ و حتمیّت جهنّمی بودن، حال آنها بیان شده است مثل فرعون و هامان و قارون و غیره، و اگر در حال حیات آن دو نازل شده باشد باید گفت که چون در علم خدا ایمان نیاوردن آنها حتمی بود لذا در حال زنده بودن به حسابشان رسیده است، می‏شود گفت: مفسّران اجماع دارند بر نزول سوره در حال حیات آن دو و «سَیَصلی» را نیز شاهد می‏آورند که از آینده خبر می‏دهد و اگر آن وقت ابولهب و زنش مرده بودند لازم بود با صیغه ماضی گفته شود و نیز لازم بود با صیغه ماضی گفته شود و نیز روایاتی وارد شده که می فهماند نزول سوره در حال حیات آنها بوده است.(بقیّه مطلب را در «لهب» مطالعه کنید. از نظر تاریخ مرگ او بعد از هجرت است.) ولی می‏شود گفت: سوره مبارکه بعد از هلاکت آن دو نازل شده است. «سَیَصلی» خبر از عذاب آخرت است نه برزخ و دوران مرگ در این زمینه فقط یک روایت در برهان از جابر بن یزید از امام باقر «علیه السلام» و یک روایت در صافی از قرب الاسناد از امام کاظم «علیه السلام» نقل شده است حال روایت برهان که در سندش عمر بن شمر هست روشن است و در روایت قرب الاسناد نیز تحقیق لازم است و آنچه از ابن عباس و غیره نقل شده موضوعیّت ندارد و الله العام.

معنی کلمه تباب در ویکی واژه

زیانکار شدن، خسران یافتن.
هلاک شدن.
زیانکا
هلاکت.

جملاتی از کاربرد کلمه تباب

امیزادگان عظام سیف الملوک میزا و سیف الدوله میرزا، دیروز که سه شنبه بود وارد شدند. حضرت ولیعهد روحی فداه به نواب سیف الدوله میرزا زیاده مرحمت فرمودند، زودتر طلبیدند و چنان اتفاق افتاد که هر جا نوازشی باو میشد تأدیبی بامیرزاده بزرگ میفرمودند، باین سبب دیشب که کمترین در خدمتشان بودم، حرفی جز تنفر از دنیا و توجه بعقبی مذکور نمیشد و گویا فرمانی از شاهنشاه دارند که عزم عتباب فرمایند و میفرمودند ولیعهد تخلف از فرمان همایون نخواهد کرد. کمترین باقسام مختلفه عرض نصیحت کردم، اما تعجب است که امیرزاده بزرگ را با آن که مورد ضرب بود طوع العنان تر و سهل القیادتر از نواب سیف الدوله میرزا دیدم که مورد نوازش و التفات بود و معهذا دیشب میفرمود: نه خراسان میخواهم نه آذربایجان میروم، نه یزد میخواهم. پدرم مرا حکما فرستاد هرگز نمیآمدم.
بالجمله باز آنچه در باب مصلحت مملکت و آسودگی او بخاطر فاتر میرسد همین است که یا بخدمت ما در طهران یا بطاعت خدا در عتباب بپردازد و تا زود است بیکی از این دو کار اقدام کند و در هر صورت آن جناب مأذون است که بوکالت نواب همایون ما مشارالیه را اطمینان دهد. اما هرگاه از این مصلحت دید ما که محض خیرخواهی خلق و رافت درباره اوست تخلف کند از آن جناب خواهش داریم که او را در جوار خود راه ندهد و من بعد هرگونه خواهشی که باشد اظهار کند که معتقدانه در مقام انجام برآییم. والسلام
هنر تبابعه را در عرب بزرگی داد بمردمان یمن از سبا و از حیمر
و قال سعید بن جبیر: هو الذی کسی الکعبة الانطاع و البرود المعضدة و نصب علیها الباب و جعل له اقلیدا، و قیل: هو الذی بنی الحیرة و بنی سمرقند. و ذکر ابو حاتم عن الرقاشی قال: کان اسعد الحمیری من التبابعة، آمن بالنبی (ص) قبل ان یبعث بسبع مائة سنة.
در خدائی مگشای باب هستی خویش که میگشایدت از این گشاد باب تباب
«و کذلک زیّن لفرعون سوء عمله» هذا کقوله: زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ. وَ صُدَّ عَنِ السَّبِیلِ قرأ اهل الکوفة و یعقوب: «و صدّ» بضمّ الصاد نسقا علی قوله: زُیِّنَ لِفِرْعَوْنَ، قال ابن عباس: صدّه اللَّه عن سبیل الهدی. قرأ الآخرون بالفتح، ای و صدّ فرعون الناس عن السبیل. وَ ما کَیْدُ فِرْعَوْنَ إِلَّا فِی تَبابٍ التباب الهلاک و الفساد و الخسار و الضیاع من قوله تعالی: وَ ما زادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبِیبٍ و قوله: تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ.
در تباب زند شهر را خراب کند کسیکه تکیه کند از تمام شهر بباب
شتابان بیامد به شهر سماب درخت و گیا دید و آب و تباب
چون برون‌شوشان نبودی در جواب پس رمیدندی از آن راه تباب