معنی کلمه ترمس در لغت نامه دهخدا
ترمس. [ ت ُ م ُ ] ( ع اِ ) بار درختی است که دانه آن پهلوداربا رخنه باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خرنوب. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( لسان العجم شعوری ج 1 ص 305 ).
ترمس. [ ت َ / ت ُ م ُ ] ( اِ ) باقلای مصری و باقلای شامی را نیز گفته اند گرم و خشک است در اول و دوم. اگر قدری از آن بجوشانند و آب آنرا با عسل بخور دهند کرمهای کوچک و بزرگ که در معده است بیرون آورد و بهق و برص را نیز نافعباشد. ( برهان ). باقلای مصری و شامی را نیز گفته اند که کرم معده را آب مطبوخ آن بکشد وبهق و برص را سود دارد و آن را ترمش نیز گویند. ( انجمن آرا ). باقلای مصری ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نام دارویی است. ( لسان العجم شعوری ج 1 ص 279 ). بفارسی باقلی مصری نامند واز باقلی کوچکتر و سفید و اندک فرو رفته و مایل به زردی و بری او ریزه تر و زردتر و تلخ تر، در دویم گرم و در آخر آن خشک. و بستانی در آخر اول گرم است مدر بول و حیض و جالی و مفتح و محلل و مسقط جنین و کشنده ٔاقسام کرم شکم و ضماد او جهت بهق و عرق النساء و ورک و آثار ضربه و سقطه ، و با آرد جو آب و سرکه جهت تسکین اوجاع حاره و مطبوخ آن در سرکه و آب خاکستر جهت اورام بارده و تهبج بلغمی و مفاصل ، و باقلمونیا جهت ثالیل و بروز مقعد و شقاق او و قطع دانه بواسیر، و آب طبیخ او با حنظل قاتل کیک و پشه و مجربست و غسل بشره باو باعث سرخی لون و تنقیه او ساخ و مصلح احوال موی ، و خوردن او صباح و مساجهت قوه باصره و قطع صداع مزمن و امان از نزول آب ، و با عسل جهت ضیق النفس و سرفه مزمن و استسقاء و تقویت سپرز و مثانه و رفع حصاة و حمول او به امر ساقط جنین و اکثار او باعث زردی رخسار و ردّی الغذا و دیر هضم است و مصلحش شیرینیهاو قدر شربتش با ادویه از سه درهم تا پنج درهم و مفرد آن تا پنج مثقال و بدلش در جلای روی ده وزن آن با باقلی و تخم خربزه ، و در دفع کرم بوزن آن درمنه ترکی و در سایر افعال افسنتین است. و مشهور است که چون ترمس را مقشر کرده در ظرف مس با شیر بقدر پوشیدن آن بجوشانند تا شیر را جذب کند، پس با دو وزن آن روغن گاو بجوشانند تا منعقد گردد و بهمان گرمی بر کنج ران ضماد کنند اسهال صفرا نماید و بر بالای ناف اسهال سوداو بر ورکین و تهیگاه اسهال بلغم کند و هرگاه موضع را به آب سرد بشویند قطع اسهال شود و ترمس بری در جمیع افعال قویتر از بستانی است. ( تحفه حکیم مؤمن ).