انصاب. [ اِ ] ( ع مص ) نصیب گردانیدن جهت کسی. ( ازمنتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). برای کسی نصیبی قرار دادن. ( از اقرب الموارد ). || مانده گردانیدن اندوه. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). خسته و مانده کردن. ( از اقرب الموارد ). || رنج رسانیدن و دردمند گردانیدن بیماری. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). دردمند ساختن مرض کسی را.( از اقرب الموارد ). رنجانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ).برنجانیدن. ( مصادر زوزنی ). || دسته کردن کارد را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). نصاب ( دسته ) ساختن برای کارد. ( از اقرب الموارد ). کارد دسته کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ). انصاب. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ نَصب. ( منتهی الارب ).رجوع به نصب شود. || ج ِ نُصُب. ( از اقرب الموارد ). سنگها که گرداگرد کعبه برپای می کردند و می پرستیدند و بر آنها ذبح و قربان می کردند. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). بتها که کفار می پرستیدند. ( یادداشت لغت نامه ). - انصاب الحرم ؛ حدهای حرم. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).سنگها که بر کنار حرم نهاده بود. ( مهذب الاسماء ). || ج ِ نَصَب. ( از ناظم الاطباء ) ( معجم متن اللغة ). رجوع به نصب شود.
معنی کلمه انصاب در فرهنگ معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ نُصُب ، مجسمه هایی که اعراب پیش از اسلام آن ها را پرستش می کردند.
معنی کلمه انصاب در فرهنگ فارسی
(اسم ) جمع نصب مجسمه هایی که عرب پیش از اسلام پرستش میکرد سنگهایی بصور مختلف که اطراف کعبه نصب کرده بودند و در پای آنها قربان و ذبح میکردند اصنام . جمع نصب
معنی کلمه انصاب در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] اَنصاب سنگ های مخصوص بوده اند که بت پرستان در اطراف کعبه نگه داری می کرده و قربانی های خود را برای بت روی آن ذبح می کردند. برخی گفته اند: بت های مخصوصی بوده اند که در جایگاه خاصی نگه داری می شده و قربانی ها را روی آن ذبح می کردند و با خون قربانی آن را رنگین می نموده اند. [ویکی فقه] انصاب (قرآن). انصاب، سنگ هایی بوده که مشرکان آن ها را مقدس می پنداشتند و می پرستیدند، این سنگ ها در اطراف کعبه نصب بوده است. انصاب از نصب به معنای برپا داشتن چیزی به صورت عمود است. در اصطلاح انصاب، سنگ هایی بوده که مشرکان آن ها را مقدس می پنداشتند و می پرستیدند و همان گونه که از جمله «و ما ذبح علی النصب» «حیواناتی که روی بتها (یا در برابر آنها) ذبح می شوند» در آیه ۳ سوره مائده استفاده می شود در آستانه آن ها قربانی می کردند. گوشت قربانی را بر روی آن ها قرار داده یا خونش را به آن ها می مالیدند. برخی گفته اند: این سنگ ها در اطراف کعبه نصب بوده است. حرمت ذبح نصب در زمان جاهلیت بت پرستان سنگهایی در اطراف کعبه نصب کرده بودند که شکل و صورت خاصی نداشت، آنها را" نصب" می نامیدند در مقابل آنها قربانی می کردند و خون قربانی را به آنها می مالیدند، و فرق آنها با بت همان بود که بتها همواره دارای اشکال و صور خاصی بودند اما" نصب" چنین نبودند، اسلام در آیه فوق اینگونه گوشتها را تحریم کرده و می گوید: (و ما ذبح علی النصب). تفاوت انصاب با اصنام ...
معنی کلمه انصاب در ویکی واژه
جِ نُصُب، مجسمههایی که اعراب پیش از اسلام آنها را پرستش میکردند.
جملاتی از کاربرد کلمه انصاب
میسر قمار است، و اصله من الیسار، و قیل مشتق من الیسر و هو السعة و الامکان، یقال: رجل یسر و قوم ایسار یتسعون فیتقامرون، و میسر عرب آن بود که در جاهلیت مردی فرا پیش آمدی و گفتی: این اصحاب الجزور؟ پس نفری فراهم آمدندی، و شتری خریدندی، و هر یکی را در آن نصیبی کردندی، پس قرعه بزدندی، هر کس که سهم وی بیرون آمدی از بهای آن اشتر بری گشتی، و نصیب وی در گوشت بماندی، هم چنان قرعه می زدندی تا یک کس بماندی و بهای شتر جمله بر آن کس لازم بودی، و او را در آن شتر نصیب گوشت نبودی، و آن گه گوشت شتر بر آن قوم بسویت قسمت کردندی. این بود قمار عرب، که رب العزة درین آیت حرام کرد. و قال ابن عباس: المیسر القمار حتی لعب الصبیان بالکعاب و الجوز. و سئل القاسم بن محمد عن الشطرنج ا هو میسر؟ و عن النرد أ هو میسر؟ فقال: کل ما صدّ عن ذکر اللَّه و عن الصلاة فهو میسر. و تفسیر انصاب و ازلام در اول سورة بشرح گفتیم.
نسبتش گر بامت عیسی است خوانده است آیت فلا انصاب
زکوه صورتی بعد از نصابست ولی فردا انصاب اندر حسابست
بند نعال کلیب خون وی آمد هست چنو بی شمر ذبیحه انصاب
حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ حرام کرده آمد بر شما، الْمَیْتَةُ مردار، وَ الدَّمُ و خون، وَ لَحْمُ الْخِنْزِیرِ و گوشت خوک، وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ و آن چیز که در کشتن آن معبودی جز از اللَّه نام برند، وَ الْمُنْخَنِقَةُ و خوه گشته، وَ الْمَوْقُوذَةُ و بسنگ زده، وَ الْمُتَرَدِّیَةُ و از بالایی در افتاده و مرده، وَ النَّطِیحَةُ و بسرو کشته، وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ و آنچه سباع ازو چیزی خورده باشند، إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ مگر آنچه نامرده یابید و بکشید، وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ و آنچه بر انصاب کشتند بتان را، وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا و آنچه بچیزی بازی، بِالْأَزْلامِ بر تیرها، ذلِکُمْ فِسْقٌ این همه بر شما حرامند، الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ امروز کافران نومید شدند از بازگشتن شما از دین اسلام، فَلا تَخْشَوْهُمْ از فتنه کردن ایشان مترسید، وَ اخْشَوْنِ و از من ترسید، الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ امروز روز سپری کردم شما را دین شما، وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی و بسر بردم شما را نعمت خویش در دین خویش، وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً و پسندیدم شما را اسلام بدینی، فَمَنِ اضْطُرَّ هر که بیچاره ماند، فِی مَخْمَصَةٍ در گرسنگی و نایافت طعام و بیم مرگ، غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ بیآنکه تعرض معصیت کند، فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۳) اللَّه آمرزگار است و مهربان.
انصاب کن هرگاه پسر حاجی محمدخان در آن ولایت باشد و پسر من خانه نشین چه حسنی دارد؟ ماندن صادق در آنجا امروز مصرفی ندارد، مگر همین که مادر و خواهر او در آن ولایت غریب وبی کس نباشد و من با وصف بودن تو در آنجا بعد از فضل و کرم خدا آنها را نه غریب و بی کس نباشد و من با وصف بودن تو در آنجا بعد از فضل و کرم خدا آنها را نه غریب میدانم و نه بی کس و میرزا طاهر را بچندین جهه لازم و واجب میدانم که متوجه امور آنها باشد. البته تا صادق آنجاست او را دلجوئی کن بدلگرمی بر سر این خدمت باشد و چون آن برادر ساخلو ودایم التوقف مهرآباد نخواهد شد هیچ کس را بهتر از محمدعلی خان نمیبینم که غالب اوقات در مهرآباد بماند. اما تو خاطر جمع باین سخن مشو، رختخوابت را مثل همیشه در شاه زکریا مینداز؛ دایم باید از حال همگی باخبر باشید، هر هفته بنیابت من زیارت عروس مانوس را که جانم فدای جانش باد بروی ودست و روی و سر و سینه و سر و پستان بهتر از بستان او را عوض من ببوسی وهمیشه از سلامتی احوالش ان شاءالله تعالی مرا زنده کنی. خدا میداند که من برای آن دختر آرام و قرار ندارم و اگر چه از او دورم، خودم اینجا ولی جان من آنجاست. دیگر از وضع خویش و قومی و برادری واتفاقی که تمامی اولاد مرحوم حاجی فضل الله حتی ورثه مرحوم خالوئی فتح الله خان با هم کرده اید بسیار بسیار امیدوار شدم، البته البته باید با هم هم یکی باشید و دست از هم ندهید؛ این حرف و سخنی که در میان خودتان با میرزا سیدمحمد دارید از میان بردارید. بمحمدرضا خان نوشتم که فرق و توفیر در خویش و قومی منظور ندارد و همه اگر از من هستید باید با هم باشید و این یک زن و دو سه طفلی که از من در آنجا میماند طوری راه ببرید که ان شاءالله تعالی بهتر از اوقاتی باشد که خودم و برادرهای مرحومم و پسرهائی که مانده اند و الحمدالله پهلوی من هستید و هیچ یک حالا در اینجا نیستید؛ بگذد. بنی آدم اعضای یکدیگرند.
آن گوشت میخوردند و بدرویشان میدادند. قومی گفتند: انصاب خود عین بتاناند که پنداشته بودند، بر نام آن قربان میکردند. تقدیر سخن آنست که: و ما ذبح علی اسم النصب.
وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ گفتهاند که: نصب واحد است، و جمع آن انصاب، همچون عنق و اعناق، و گویند که نصب جمع است، و واحد آن نصاب، و بر جمله نصب عبارت از آن چیز است که نصب کنند، و مفسران را در این اختلاف اقوالست. قومی گفتند: سنگها بود بنزدیک بتان قربان نهاده، چون از بهر بتان قربان کردندی، خون آن قربانی بر آن سنگها میریختند، و گوشت بر آن مینهادند تعظیم بتان را، و تقرب کردن بدان.