ذی روح
معنی کلمه ذی روح در فرهنگ معین
معنی کلمه ذی روح در فرهنگ عمید
معنی کلمه ذی روح در فرهنگ فارسی
دارای روح، جاندار
صاحب جان .
جملاتی از کاربرد کلمه ذی روح
وَ الْأَرْضَ وَضَعَها لِلْأَنامِ ای بسطها علی وجه الماء للخلق لیکون قرارهم علیها. «و الانام» الجن و الانس. و قیل الانام کل ذی روح من الخلق.
در باغ دل اشراق حریفان غذی روح در زمزمه بلبل الحان تو باشد
مرد را عقل دیده و دادست غذی روح باده و بادست
گفتار بهار است وطن را غذی روح مام از لب کودک نکند منع لبن را
قال مقاتل: حبس اللَّه المطر عن اهل مکة سبع سنین، حتی قنطوا، ثم انزل اللَّه المطر فذکرهم نعمته، قوله: وَ مِنْ آیاتِهِ، ای من علامات قدرته، خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، مع عظمهما و کثرة اجزائهما، وَ ما بَثَّ ای: خلق و فرق فِیهِما مِنْ دابَّةٍ، ای: ذی روح الانس و الجن و الملائکة و سایر الحیوان، وَ هُوَ عَلی جَمْعِهِمْ، ای: علی احیائهم بعد الموت، إِذا یَشاءُ قَدِیرٌ. کامل القدرة.
تصور کن تو کی ذی روح بودی کجا بودت نمودی یا که بودی
هر چه ذی روحند در بالا و زیر جمله زین مرگند آخر ناگزیر
قوله تعالی: اللَّهُ لَطِیفٌ بِعِبادِهِ ای بارّ بهم رفیق حفی. قال مقاتل: یعنی بالبر و الفاجر، حیث لهم یهلکهم جوعا بمعاصیهم. یدل علیه قوله: یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ، فکل من رزقه اللَّه من مؤمن و کافر و ذی روح، فهو ممن یشاء اللَّه ان یرزقه و قال الصادق (ع): اللطف فی الرزق انه جعل رزقهم من الطیبات، و رزقهم من حیث لا یعلمون، و لم یدفعه الیهم بمرة بل یرزق کل عبد منهم، قدر ما یصلحه و یصلح له.