تأویل کردن

معنی کلمه تأویل کردن در لغت نامه دهخدا

تأویل کردن. [ ت َءْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بیان کردن و شرح وتفسیر نمودن و ترجمه کردن. ( ناظم الاطباء ). توجیه. گرداندن کلمه یا سخن بدیگر معنی جز معنی ظاهر آن : و باشد که دشمنان تأویلی دگرگونه کنند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 83 ). سعی نکنم در شکست بهیچ چیز که بیعت به آن تعلق گرفته و تأویل نکنم. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 316 ). پس اگر بشکنم این بیعت را یا چیزی از آن... یا بگردانم کاری را از کارهای آن نهان یا آشکارا حیله کننده یا تأویل کننده یا معماآورنده یا کفاره دهنده ، یا فروگذاشت کنم... ایمان نیاورده ام بقرآن بزرگ. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 318 ). یا معمایی در آنجا بکار برم یا کفاره دهم یا تأویل کنم و بزبان گویم خلاف آنچه در دل است... لازم باد بر من زیارت خانه خدا که در میان مکه است سی بار. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 319 ). رجوع بتأویل شود. || تأویل کردن در مورد قرآن و احادیث. رجوع به تأویل شود :
کرده ای تأویل حرف بکر را
خویش را تأویل کن نی ذکر را
بر هوا تأویل قرآن میکنی
پست و کژ شد از تو معنی سنی.مولوی.

معنی کلمه تأویل کردن در فرهنگ فارسی

بیان کردن و شرح و تفسیر نمودن و ترجمه کردن .

معنی کلمه تأویل کردن در ویکی واژه

تأویل‌کردن
تأویل. هیچوقت این اظهارِ مرا نمیتوانید تأویل کنید ... «سیاق‌معیشت»

جملاتی از کاربرد کلمه تأویل کردن

قومی گفتند که: این اشارت از بهر آن بود که هنوز جنگ قایم بود، این ساعت جنگ نماند. این طایفه گفتند: ما نتوانیم با این عقل سخن پیغامبر را تصرف کردن و تأویل کردن. مخالف شدند و بیشتر تیراندازان در افتادند در غنیمت و کمینگاه و در بندها را رها کردند. ابوسفیان با لشکر در کمین بود. چون دید که در بند خالی شد، حمله کرد و بر مسلمانان زد و مسلمانان مشغول به غنیمت و از صحابه یکی بود چون سلاح در پوشیدی و برنشستی، کم کسی توانستی فرق کردن صورت او را از صورت پیغامبر علیه السلام در آن چشم زخم او کشته شد. هرکه از اهل اسلام او را میدید، میپنداشت که آن زخم بر مصطفی است، منهزم میشدند و میگریختند و پیغامبر علیه السلام در عقب ایشان بانگ میزد که بایستید که من برجایم که: «اذ تصعدون و لاتلون علی احد و الرسول یدعوکم فی اخریکم».