دمامت

معنی کلمه دمامت در فرهنگ معین

(دَ مَ ) [ ع . دمامَة ] (مص ل . ) ۱ - بدمنظر شدن . ۲ - زشت رویی .

معنی کلمه دمامت در فرهنگ عمید

۱. زشت رویی.
۲. پستی، حقارت.

معنی کلمه دمامت در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - زشتی بد گلی . ۲ - زشتی صورت زشت رویی . ۳ - خرد جسمی

معنی کلمه دمامت در ویکی واژه

دمامَة
بدمنظر شدن.
زشت رویی.

جملاتی از کاربرد کلمه دمامت

شری گفت: شنیدم که وقتی خسرو را نشاطِ شکار برانگیخت. بدین اندیشه به صحرا بیرون شد؛ چشمش بر مردی زشت‌روی آمد، دمامتِ منظر و لقایِ منکر او را به فال فرّخ نداشت، بفرمود تا او را از پیشِ موکب دور کردند و بگذشت. مرد، اگرچ در صورت قبحی داشت، به جمالِ محاسنِ خصال هرچ آراسته‌تر بود، نقش از روی کار باز خواند. با خود گفت: «خسرو درین پرگار عیبِ نقّاش کرده‌ست و ندانسته که رشته گران فطرت را در کارگاهِ تکوین بر تلوینِ یک سر سوزن خطا نباشد. من او را با سررشتهٔ راستی افکنم تا از موضعِ این غلط متنبّه شود و بداند که قرعهٔ آن فال بد به نامِ او گردیده‌ست و حوالهٔ آن به من افتاده». چون خسرو از شکارگاه باز آمد، شاهینِ همّت را پرواز داده و طایر و واقع گردون را معلّق‌زنان از اوجِ محلّقِ خویش در مخلبِ طلب آورده، کلبِ اکبر را به قلادهٔ تقلید و جرّهٔ تسخیر بر دبِّ‌اصغر انداخته، پلنگِ دورنگ زمانه را به پالهنگِ قهر کشیده، آهوانِ شواردِ امانی را پوزبندِ حکم برنهاده، هر صیدِ امل که فربه‌تر از فتراکِ ادراک آویخته.
ما کُتِبَ لَهُنَّ یعنی فرض لهنّ من المیراث. وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ یعنی: و ترغبون عن أن تنکحوهنّ لدمامتهنّ.
چاره این دمامت آسان‌ست خود علاجش به دست سلطانست
این کنیزک مؤمنه است. عبد اللَّه گفت بآن خدای که ترا براستی بخلق فرستاد که وی را آزاد کنم، پس او را بزنی خواهم، چنان کرد. پس مردمان وی را طعن کردند که کنیزکی سیاه بزنی خواست، و آزاد زنی مشرکه با مال و جمال با وی عرضه میکردند و نخواست! رب العالمین گفت: آن کنیزک سیاه مؤمنه به از آن آزاد زن مشرکه، با مال و جمال. و گفته‌اند این در شأن خنساء فرو آمد، کنیزکی بود از آن حذیفه یمان، حذیفه او را گفت: یا خنساء قد ذکرت فی الملأ الاعلی مع سوادک و دمامتک پس وی را آزاد کرد و بزنی خواست.