بسمل کردن

معنی کلمه بسمل کردن در لغت نامه دهخدا

بسمل کردن. [ ب ِ م ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ذبح کردن. ( ناظم الاطباء ). کشتن. سربریدن ، حیوانی حلال گوشت را :
تیغ قهر تو معاذاﷲ، ار آهخته شود
بیم باشد که کند شخص بقا را بسمل.طیان.و آن فراخ شاخ را بسمل کنید.... در نظر آن جمع فراخ شاخ را بسمل کردیم. ( انیس الطالبین نسخه خطی کتابخانه لغت نامه ص 144 ).

معنی کلمه بسمل کردن در فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) ذبح کردن .

معنی کلمه بسمل کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ذبح کردن .
ذبح کردن . کشتن سر بریدن حیوانی حلال گوشت را .

معنی کلمه بسمل کردن در ویکی واژه

ذبح کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه بسمل کردن

گوئیم بتوفیق ایزد سبحانه و تعالی که بر سه نوع حیوان زکوه واجب است چون اشتر و گاو و گوسفند و این سه نوع حیوان دلیل است بر سه حد بزرگ اندر دین چون ناطق و اساس و امام که این سه نوع تن از خلق زنده گشتند و بدان زندگی از روح القدس بهره یافتند و هرگز نمیرند و ما بیان این سه نوع صدقات بگوییم اندر صدقه اشتر گوییم که اشتر دلیل است بر ناطق علیه السلام که کشد اشتر بارهای گران بسفرهای دور و دراز و سفری که دورتر و درازتر از آن نیست میان دو عالم است از روحانی و جسمانی و نیز باری گران تر از سخن خدای نیست که بار آن ناطق همیکشد چنانکه خدایتعالی گفت قوله تعالی:انا سنلقی علیک قولا ثقیلاگفت ما سر انجام بر تو افگنیم گفتار گران و مر اشتر را نخست نخره کنند و آن شکافتن سر دل او باشد و آنگه ذبح کنندش و آن بسمل کردن باشد نخره کردن دلیل است بر عهد گرفتن که معهود نخست بعلم حقیقت رسد و چون بسمل کنند سرازتن جداکنند دلیل آنست که چون مومن عهد باطن بگیرد از سالاران دین باطل جدا شود که ایشان سر او بودند اندر ظاهر و نخره کردن دلیل است بر عهد گرفتن مردم که آن بر حدود جسمانی گیرند تا مر ایشانرا بر حدود روحانی واقف گردانند و جاکول یعنی بلند گردانندش و بنخره کردن خون از دل برود یعنی که بعهد مردم چون بر حدود روحانی واقف شوند شکها و شبهت ها از دل مستجیب بیرون شود (و آن) پاکیزه کردن او باشد پس گوئیم که مر اشتر را نخست سینه بشکافند و آنگه سر ببرند و این دلیل است بدانکه ناطق نخست بحدود روحانی پیوسته شود و شبهت از دل او بیرون شود آنگاه از همه خلق جدا شود بر مثال بسمل کردن اشتر پس از نخره کردن و مر گاو و گوسفند را نخست سر ببرند و آنگه بر دلش کارد اندر زنند تا آن خون ازو برود معنیش آنست که مر اساس و امام را باید که نخست از ضدان جدا شوند آنگه عهد گیرند تا بدان بناطق پیوندند و آنگه بر حد ثانی واقف کنند و اطلاق کنندش یعنی بگذارندش بردعوت کردن که چون بشناخت حدود روحانی را دل او پاک شده باشد چنانکه اندرون گاو و گوسفند کشته پاک شود از خون پس از سر بریدن بدانچه دلش بشکافند و اشتر باز پس میزد و نطفه پیش افگند و بول دلیل است بر شک و شبهت را سوی ظاهریان افگند و تاویل را کزو زایش نفسانیست بسوی اساس افگند که جفت نفسانی اوست و اشتر را چر بو بر پشت جمع شود و آن کوهان اوست و پشت را بتازی ظهر گویند معنیش آنست که ناطق حکمت را اندر ظاهر شریعت جمع کند و اشتر را شیر نیست و گاو کوسفند را هست معنیش آنست که ناطق حکمت را اندر ظاهر حجت نگوید یعنی دلیل و منازعت نکند و حجت را اساس و امام گویند که گاو و گوسفند دلیل بر ایشانست و هر کسی که پنج اشتر زهی ندارد برو زکوه نیست و آن دلیل است بر دو اصل و سه فرع روحانی که بدیشان قصد خویش نیابد اندر نطق.
گوئیم بجود ولی زمان علیه السلام مر تابعان خاندان حق را که فرمان خدایرا بظاهر و باطن بباید پذیرفتن و باطنش بباید دانستن و تا معنی قول خدایتعالی ندانی حلال از حرام جدا نتوانی کردن و مثال آن چنان است که خدایتعالی همیگوید قوله تعالی فکلوا مما ذکر اسم الله علیه ان کنتم بآیاته مومنین همیگوید بخورید هر چه برو نام خدایتعالی یاد کرده باشند اگر بآیت های او گرویده اید و مادانیم که اگر کسی صد بار نام خدای بر خوک یاد کند همی حلال نشود پس این حال دلیل همی کند که خوک نام خدای را نپذیرفت گوشت او حلال همی نشود اگر بظاهر حال بنگریم گوسفند و خوک وقت بسمل کردن نام خدایرا یاد کنی بر یک حال باشند از پیچیدن بر خود و خون رها کردن و آرا میدن و سنجیدن بر طول پس درست شدکه خوک بباطن نام خدایرا نپذیرد تا این ظاهر بسبب او حرام شده است و ایزد تعالی نهی کرده است از خوردن گوشت خوک که خوردن گوشت او حلال نیست و اندر حلالی گوشت گوسفند مومنان را هیچ شکی نیست ولیکن فرقی ننهاده است میان گوشت خوک و میان گوشت گوسفند چون هلاک شدن او بدین رویها باشد (که خواهد آمد) و گوشت او چون گوشت خوک باشد چنانکه گفت قوله تعالی: حرمت علیکم المیته و الدم و لحم الخنزیر و ما اهل لغیرالله به و المختقه و الموقوذه و المتردیه و النطیحه و ما اکل السبع الاماذکیتم و ما ذبح علی النصب و ان تستقسموا با لازلام ذلکم فسق همیگوید حرام کرده شد بر شما مردار و خون گوسفند یعنی مسفوح و گوشت خوک و آنچه بنام خدای گلوی او بریده نشود و او را که خود خفه شود و آنکه بلت کشته اند و آنکه از بالا بیفتد و بمیرد و آنکه ستور دیگر او را شاخ بزند و بکشد و آنکه درنده عضوی ازو خورده باشد مگر که هنوز با جان باشد و شما مر آنرا بسمل کنید و آنچه پیش بتان مرو را بکشند و آنچه بکعبتین مر آنرا قسمت کنند و این چنان بوده است اندر عرب که چوبی داشتندی تراشیده چهار سو و بر دو سوی او نبشته که خدای چنین فرموده است او را بگردانیدندی بر کارها بر قسمت گوشت و جز آن و هر چه از کعبتین پدید آمدی بدان برفتندی پس خدایتعالی از این همه رویها نهی کرده است و همه را با مردار و گوشت خوک برابر کرد و گفت این همه بیفرمانی است و این یازده گونه چیز است که حرام است و آن دوازدهم آن حلال است که نام خدای بدان یاد کنی و مرین حلال همین دلیل کند بر حقوق مندی یکتن از جمله دوازده تن که مر آن یازده تن را فرمان همین از یکتن است بردن و هر که مرورا فرمان نبرد او (به) مردار ماند و ناشایسته باشد (و) اندرو رغبت کردن نشود همچنانکه مردارا نشاید خوردن و این همان دوازده حدندکه اندر روزگار یعقوب پیغمبر بودند و یوسف علیه السلام اندر آن روزگار یکی بود که یازده تن مرورا سجده کردند چنانکه خدایتعالی فرمود قوله تعالی: انی رایت احد عشر کوکبا و الشمس و القمر رایتهم لی ساجدین و تاویل این یازده نا خوردنی بگوئیم تا مومن را بصیرت افزایدگوئیم نخست مردار را گفت بدان مر آنکس را همی خواهد که نخست بیفرمانی او کرد اندر دور ناطق خویش و از اطاعت او سر بکشید تا از روح القدس بهره نیافت و مردار گشت پس بدو پیوستن حرام باشد بامرخدایتعالی همچنانکه مردار خوردن حرام است و دیگر خون را گفت که حرام است و خون آنست که چون نام خدای بر گوسفند و دیگر جانوران که حلال است بگوئی و یاد کنی و بسمل کنی و چون خون از آن بشود حلال شود و الا بدین نوع کشته شود حرامست و آن مثل است بر پیوستن بدآنکس که او از امام حق که حلال کننده حقیقت است جدا شود و پیوستن بدو حرام باشد و سوم گوشت خوک را گفت و آن مثل است بر کسی که از حریصی بطلب ریاست دنیا مر دعوت حق را یاد کند و او دین را بی نظام کند چنانکه خوک از حریصی مر کشاورز مردم را که اندر آن حیات جان خلق است ویران کند و اندر ویران شدن کشاورز روزی ظاهر هلاک اجسام است و اندر ویران شدن دعوت که او کشاورز روزی باطن است هلاک ارواح است. و چهارم من آنرا گفت که جز بنام خدای کشند و آن مثل است بر کسی که او دعوت جز با مام حق کند که او نام خدایست بحقیقت و پنجم مر خفه شده را گفت و آن مثل است برکسی که عهد خدای بگرفت و نگاه نداشت و نفس روحانی او اندر عهد خدای نیک نشد تا بهلاک روحانی رسید و ششم مر بچوب کشته را گفت و آن مثل است بر کسی که او (را) کسرکنند از هر سوی که آن بظاهر باشد تا آن بدان متحیر شود و سخن نیارد شنودن هفتم مر آنرا گفت کز جای بلندی بیفتد و هلاک شود و آن مثل است بر آنکه او اندر مرتبه باشد و از و گناهی واقع شود از آن مرتبه بیفتد ازو سخن نباید شنودن و هشتم مر آنرا گفت که دیگر حیوان مرو را زده و کشته باشد و آن مثل است بر دو تن که با یکدیگر اندر دین منازعت کنند و اندر لجاج متحیر شوند و از فرمان بیفتند نشاید ازین هر دو تن سخن شنودن و نهم مر آنرا گفت که بعضی از درنده خورده باشد و آن مثل است بر کسی که او را دهریان یا فیلسوفان یا طبایعان بخود کشیده باشند و دیده افتاده باشدش اندر دقایق ولیکن از راه تاریکی نه از راه دعوت حق پس از آنکس سخن نشاید شنودن مگر کزان پس دعوت پیوندد و عهد خداوند زمان بروی گیرند هم چنانکه از گروه درنده باقی مانده باشد که با جان باشد که نام خدایرا برو یادکنند و بشایدش خوردن هر چند که بعضی از او (را) درنده خورده باشد و اما آن شکاری که سگانی را آموخته بکند و مران سگان را کسی بنام خدای رها کرده باشد صید بگیرد آن حلال بود و آن مثل است برکسی که داعی و ماذون او را عهد گیرند که آن کشتن نفسانی او باشد دهم مر آنرا گفت که پیش بتان بکشند و آن مثل است بر کسی که خویش را از شیعت دارد و لیکن بخداوند زمان مقر نیست و اندر آن خاندان پاکیزه طعنه زند و آن مطیعان اگر چه مانند شیعت اند امانه شیعت اند هم چنانکه بت مانند مردم است امانه مردم است و یازدهم مر آنرا گفت که به کعبتین قسمت کنند و شرح آن گفتیم یعنی آنکس که از پس هوای خویش رود و روی سوی خداوند خویش نیاورد بلکه گوید خدای چنین خواست چنانکه کسی گوید از فال چنین برآمد ازو سخن نباید شنودن آنگه گفت که این همه بیفرمانی است پس دلیل است که هرکه این فرمانها ندارد مطیع فرمان و رستگار نیست و مومن بحق آنست که ظاهر و باطن این فرمانها نگاه دارد و بهر دوری خدایرا مطیع باشد.
و نیز گوئیم بسم الله نام خدای باشد و رسول مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم نام خدایست اندر دور خویش و وصی او نام خدایست اندر زمان خویش وامام زمان نام خدایست اندر هر روزگاری و دلیل بر درستی این قول آنست که خدایتعالی همیگوید قوله تعالی:و لا تا کلوا ممالم یذکر اسم الله علیه همیگوید مخورید از آنچه نام خدای برو یاد نکرده باشند و چیزیکه رسول علیه السلام ازو خوردن نفرموده است اگر صد بار نام خدای برو یاد کنند حلال نشود پس بزرگتر نام خدای رسول باشد که بگفتار او چیزی حرام شد باز بنام خدای یاد کردن حلال نشد و چون رسول نام خدای باشد (پس) فرزندان او که بفرمان او بجای او بایستند مرامت را نام خدای باشند و هر چه ایشان حلال کنند از گفتار و کردار حلال آن باشد و هر چه حرام کنند حرام آن باشد و تاویل این آیت آنست که علم مگوئید مر آنکس را که عهد امام زمان برو نگرفته باشند که بسمل کردن را تاویل عهد گرفتن است و خوردن را تاویل علم پذیرفتن است و بدانچه گوید آنچه نام خدای را برو یاد نکنند مخورید آن همیخواهد که از آنچه نام خدای را یاد نمیکند مخورید و نام خدای اندر هر روزگاری امام زمان باشد یعنی هر که نام امام زمان را نپذیرفت است بدو علم تاویل مگوئید.