ذوالاقتدار
معنی کلمه ذوالاقتدار در فرهنگ فارسی
معنی کلمه ذوالاقتدار در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه ذوالاقتدار
آری: شهریاران ذوالاقتدار، چه جامه در بر خواهند کرد که فاخرتر از جامه نیکنامی باشد؟ و کدام کمر بر میان خواهند بست که قیمتی تر از کمر سعی و اهتمام در تمشیت مهام کافه انام بود؟ پرتو کدام تاج و هاج به لمعان نور افسر عدل می تواند بود؟ و کدام سریر بلند با کاخ دلهای معمور فقیران برابری تواند کرد؟ کمیتی خوش خرام تر از خوش رفتاری با خلق خدا نتوان رسید و گوشی بلند آوازتر از بلند آوازگی فریادرسی دادخواهان نتوان شنید از مال دنیا چه به دست آید که بهتر از دلهای دردمندان باشد؟ و از اسباب بزرگی، چه جمع خواهد شد که عزیزتر از خاطر مستمندان بود؟ موکب شاهنشاهان را دور باشی چون راندن ظالمان از ساحت قرب خود نیست و درگاه خسروان را یساول و چوبداری چون راه ندادن جور پیشگان به حضرت خود، نی.
اسیر قبضه ذوالاقتداریست که پیوندش بتن جز ز امر او نیست
رفع ید فرموده ای ذوالید ذوالاقتدار ملک خود را کرده در دست دشمن واگذار
و اوصیا را جانشین پیغمبر گردانید تا نشر شرایع ایشان را کند و علما را ورثه ایشان ساخت تا در مدتهای طولانی شریعت ایشان را محافظت نماید و پادشاهان ذوالاقتدار را برانگیزانید تا قهر و جبرا مردم را بر شریعت آنها بدارند و هر که اراده تخلف نماید او را سیاست کنند و هیبت و خوف پادشاهان را در دل مردم افکند تا سر از اطاعت ایشان نپیچند.
پس بر هر که به صفت ریا مبتلاست لازم است که متذکر ضرر و مفاسد آن شود و به نفس خود خطاب نماید که ای احمق چگونه دعوی ایمان می کنی و شرم نداری که طاعت و عبادت حق را که به إزای هر یک از آنها سعادت أبدیه و «درجات منیعه» نهاده شده به مدح و ثنای بندگان ضعیف آن را می فروشی یا به امید دست مردم سودا می کنی و عبادات خود را باطل می سازی و به این وسیله مستحق عذاب الهی می گردی و حیا نمی کنی که با خصومت حق به این افعال استهزاء می کنی و تحصیل رضای مردم را به وسیله طاعت ریایی خدا نمی نمایی و از سخط خدا و فساد عملی که او از تو خواسته باک نداری و از مردم امید مدح و نفع داری و از ذم الهی اندیشه نمی نمایی و جناب مقدس إلهی در نزد تو بی اعتبارتر از مشتی بندگان بیچاره است و حال آنکه زمام اختیار همه امور در قبضه قدرت اوست و کلید ابواب مقاصد دو جهانی در دست مشیت او دلهای همه بندگان مسخر امر اویند و اراده تمام مردمان مضطر اراده او و اگر بالفرض تمام پادشاهان روزگار، و سلاطین ذوالاقتدار با همه خیل و حشم، بلکه تمام اهل عالم با هم توأم شوند و بخواهند یک جو نفع یا یک سر مویی ضرر به کسی رسانند بی قضا و قدر الهی و بدون اذن و مشیت پادشاهی نتوانند.
بدان که از برای کسب فضائل صفات، و محاسن ملکات، ترتیبی است لایق که تجاوز از آن نباید نمود و توضیح این کلام آن است که شکی نیست که هر چه از مرتبه ای به مرتبه دیگر منتقل می شود، حرکت می کند از مرتبه اولی به ثانیه و حرکات و افعالی که هر چیزی را از مرتبه نقص به کمال می رساند، یا از قدرت و اختیار ما بیرون است و آن را حرکات طبیعیه گویند مانند نطفه که از زمانی که در رحم قرار می گیرد حرکت می کند در اطوار مختلفه تا آنکه به مرتبه حیوانیت می رسد و یا تحت قدرت و اختیار ما است و آن حرکت را حرکت صناعیه گویند، مانند چوب خشک که به توسط آلات نجار حرکت می کند در صورتهای متفاونه، تا سریر سلاطین ذوالاقتدار می گردد و چون حرکات طبیعیه مستند است به مبادی عالیه و مصادر متعالیه، معلوم است که موافق مصلحت و مطابق حکمت است، و ترتیب آن اتم و احسن است پس بر آدمی لازم است که در تحریکات صناعیه اقتدا کند به تحریکات طبیعیه، و صاحب صناعت متابعت طبیعت را نماید.