معنی کلمه باشتین در لغت نامه دهخدا
پیش گرفته سبد باشتین
هر یک همچون در تیم حکیم.منجیک ( از فرهنگ اسدی ).و رجوع به باستین شود.
باشتین. ( اِخ ) نام بلوکی است از سبزوار. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ شعوری ج 1 ص 180 ) ( فرهنگ جهانگیری ) ( هفت قلزم ). بلوکی است از سبزوار که ملوک سربداران از آن بلوکند. ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرای ناصری ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). نام یکی از دهستان های 3گانه بخش داران شهرستان سبزوار که حدود آن بشرح زیر است : از طرف شمال بکوه اندقان از طرف خاور بدهستان قصبه ، از طرف جنوب به کال شور، از طرف باختر بدهستان کاه. این دهستان در دو قسمت واقع شده است. 1 - شمال شوسه عمومی مشهد به طهران و دامنه کوه صدخرو و اندقان. 2 - جنوب شوسه ، آبادیهائی که در کوهستان واقعند. هوای آنها معتدل و در قسمت جلگه گرمسیر و در نزدیکی کال شور هوا خنک و آب آنها شور است. این دهستان دارای 17 آبادی بزرگ و کوچک است و 6109 تن جمعیت دارد آب دهات در قسمت کوهستانی از رودخانه و چشمه و درجلگه از قنات میباشد. راه شوسه طهران - مشهد از این دهستان می گذرد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
باشتین. ( اِخ ) دهی است در سبزوار: و در ربع باشتین سادات بسیار بودند از دو رهط، یکی از رهط سید ابوالفضل بغدادی و دیگراز رهط سیدالحسین بن منصوربن محمدبن ابی الحسن نوران... ( تاریخ بیهق چ بهمنیار ص 64 ). و در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است : باشتین ، مرکز دهستان بخش داورزن شهرستان سبزوار که در 62 هزارگزی جنوب خاوری داورزن و در جلگه واقع است. ناحیه ای است با آب و هوای معتدل و 964 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول عمده ٔآن غلات و پنبه و زیره و شغل مردمش زراعت و راه آن ماشین رواست. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).