بیکله

معنی کلمه بیکله در لغت نامه دهخدا

بی کله. [ک َل ْ ل َ / ل ِ ] ( ص مرکب ) بدون کله. بدون سر. رجوع به کله شود. || زودخشم ( در تداول عامه ). آنکه زود خشم گیرد: فلان آدم بی کله ایست ؛ زود کج خلق شود.
- آدمی بی کله ؛ آنکه زود خشم آرد و از جای بشود. ( یادداشت مؤلف ).
|| بی مغز. کوته فکر.
بی کله. [ ک ُ ل َه ْ ] ( ص مرکب ) مخفف بی کلاه. || کلاه علامت منصب و مقام است و بی کلاهی کنایه از فقد مقام. در مقابل کلاهدار و صاحب کلاه کنایه از صاحب تاج است به معنی پادشاه :
مبین حقیر گدایان عشق را کاین قوم
شهان بی کمر و خسروان بی کلهند.حافظ.

معنی کلمه بیکله در فرهنگ فارسی

مخفف بی کلاه یا کلاه علامت منصب و مقام است و بی کلاهی کنایه از فقد مقام . در مقابل کلاهدار و صاحب کلاه کنایه از صاحب تاج است به معنی پادشاه .

جملاتی از کاربرد کلمه بیکله

ز آفتاب قیامت اگر خبر داری به فرق بیکلهان سایه‌کن‌، غبار مریز