بهرمه

معنی کلمه بهرمه در لغت نامه دهخدا

( بهرمة ) بهرمة. [ ب َ رَ م َ ] ( ع اِ ) شکوفه. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). یقال : اعجبتنی بهرمة النور؛ ای زهره. ( اقرب الموارد ). || عبادت برهمنان هند. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
بهرمه. [ ب َ رَ م َ / م ِ ] ( اِ ) افزاری است که درودگران بدان چوب و تخته سوراخ کنند و بعربی مثقب خوانند. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). برمه ، پرمه. پرما. آلتی که نجار با آن چوب و تخته را سوراخ کند. مته درودگران. ( فرهنگ فارسی معین ).

معنی کلمه بهرمه در فرهنگ معین

(بَ رَ مَ یا مِ ) (اِ. ) = برمه . پرمه . پرما: (نج . ) متة درودگران .

معنی کلمه بهرمه در فرهنگ عمید

= پرما

معنی کلمه بهرمه در فرهنگ فارسی

( اسم ) آلتی که نجار با آن چوب و تخته را سوراخ کند مت. درودگران .

معنی کلمه بهرمه در ویکی واژه

برمه. پرمه. پرما: (ن
متة درودگران.

جملاتی از کاربرد کلمه بهرمه

بهرمه ماه بر روی تو بینم همه روی دلم سوی تو بینم
زچیز سیاوش نخستین کمر بهرمهره‌ای در سه یاره گهر
چو تنگ اندر آمد به جای نشست بهرمهتری شاه بنمود دست
چو آگاهی آمد بهرمهتری که بد مرزبان و سرکشوری