بیطاری

معنی کلمه بیطاری در لغت نامه دهخدا

بیطاری. [ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوبی است از بیطار. ( انساب سمعانی ). رجوع به بیطار شود.
بیطاری. [ ب َ ] ( حامص ) بیطرة. دانش پزشکی ستوران. دانش بیطار. کار بیطار. دانش معالجه امراض مواشی و دواب. ( یادداشت مؤلف ). علمی که بدان رنجهای ستور را مداوا کنند. ( ناظم الاطباء ) :
کسی ز عیسی مریم نجست بیطاری.کمال اسماعیل.- بیطاری کردن ؛ مداوا کردن رنجهای ستور را. ( ناظم الاطباء )

معنی کلمه بیطاری در فرهنگ فارسی

عمل و شغل بیطار ستور پزشکی دام پزشکی.

جملاتی از کاربرد کلمه بیطاری

طرفه بین، کز طبیبم آن نرسید که ز دانای فن بیطاری
ز حضرت تو نظر بر حطام دنیا نیست که کس ز عیسی مریم نجست بیطاری
کرد بیطاری علاجش از شراب اسب شه را وارهاند از پیچ و تاب
چو خر شاعر بود بیشک که بیطاری کند شاعر چه داند آن خر شاعر که من شاعر نه بیطارم
که گمان داشت کز تنزل دهر کار عیسی رسد به بیطاری