بیخرده

معنی کلمه بیخرده در لغت نامه دهخدا

بی خرده. [ خ ُ دَ / دِ ] ( ص مرکب ،ق مرکب ) صریح. روشن. بی مجامله. بی پرده :
بی خرده ، راست خواهی گرچه خوشت نیاید
بدخوی خوب رویی بیگانه آشنایی.انوری.یا مکن با من درشتی ور کنی
نرم شو چون گویمت بی خرده ای.اثیرالدین اخسیکتی ( از راحةالصدور راوندی ).

معنی کلمه بیخرده در فرهنگ فارسی

صریح ٠ روشن ٠ بی مجامله ٠ بی پرده ٠

جملاتی از کاربرد کلمه بیخرده

سخنها پیش تو بیخرده گفتم ز سرمستی برون از پرده گفتم