( بی آبرویی ) بی آبرویی. ( حامص مرکب ) رسوایی و بی شرفی و بی اعتباری. ( ناظم الاطباء ). - بی آبرویی کردن ؛ دست بکارهایی زدن که موجب رسوایی شود : یکی کرده بی آبرویی بسی چه غم دارد از آبروی کسی.سعدی.که من بعد بی آبرویی مکن ادب نیست پیش بزرگان سخن.سعدی.|| حماقت و گولی. ( ناظم الاطباء ).
معنی کلمه بیآبرویی در فرهنگ عمید
( بی آبرویی ) رسوایی.
معنی کلمه بیآبرویی در فرهنگ فارسی
( بی آبرویی ) رسوایی و بی شرفی و بی اعتباری یا حماقت و گولی .
جملاتی از کاربرد کلمه بیآبرویی
زانکه با لاقیدی و بیآبرویی، روز و شب فحش و بهتان میپرانی، جر و منجر می کشی
۳- عطش کسب آسان مدرک و فخرفروشی. آن دسته از روحانیون و سپاهیان و مقامهایی که نمیخواستند دردسر یا بیآبرویی فساد و تقلب در روال آموزشی موجود یا کسب مدرک در دوره مدیریت دولتی را بر خود هموار کنند خود دانشگاه تاسیس کرده و برای خود مدرک آسان فراهم کردند. این یک مرحله به مدرکسازی دانشگاه هاوایی و آکسفورد که برخی مقامها به آن مرتکب شدند نزدیکتر است. دانشگاههایی که سپاه (دانشگاه امام حسین)، روحانیون (امام صادق، علوم اسلامی رضوی، باقر العلوم، مفید و امام خمینی) و مقامهای مختلف تاسیس کردند صرفا همین هدف را دنبال کرده و دهها تُن مدرک برای روحانیون، سپاهیان و دیگر اعضای قشر حاکم فراهم آورده است.
گشت اظهار هنر بیآبروییهای من جوهرم چون آینه رنگ ته آب من است
میزنی ای دُر به لعلش لاف و میگردی خجل تابه کی بیآبرویی میکنی ای نایتیم
به ایمانی ره بیگانه جویی رها کن تا کی این بیآبرویی
رسول علیه السلام میفرماید «الحیاء تمنع الرزق» و مشاهده میرود که هر کس که بیشرمی پیشه گرفت و بیآبرویی مایه ساخت، پوست خلق میکند، هر چه دلش میخواهد میگوید، سر هیچ آفریدهای را به گوزی نمیخرد، خود را از موانع به معارج اعلی میرساند و بر مخدومان و بزرگتران از خود، بلکه بر کسانی هم که او را ... باشند تنعم میکند؛ و خلایق بواسطه وقاحت از او میترسند. و آن بیچاره محروم که به سمت حیا موسوم گشته، پیوسته در پس درها بازمانده و در دهلیزخانهها سر به زانوی حرمان نهاده؛ چوب دربانان خورَد، و پسِ گردن خارد، و به دیده حسرت در اصحاب وقاحت نگرد و گوید: