بهروج

معنی کلمه بهروج در لغت نامه دهخدا

بهروج. [ ب ِ ] ( اِ مرکب ) نوعی از بلور کبود است در نهایت لطافت و صافی و خوشرنگ و کم قیمت. ( برهان ). بهروجه. بهروز. بهروزه. نوعی از بلور کبود است که کم بها و برنگ پیروزه است. ( آنندراج ) ( از انجمن آرای ناصری ) ( از ناظم الاطباء ) ( از الجماهر بیرونی ص 173 ). بهروز. پهلوی. «وهروچ » . نوعی بلور کبود شفاف و کم قیمت. ( فرهنگ فارسی معین ). بهروجه. بهروز. بهروزه. رجوع به همین کلمات شود. || کندر هندی. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( فرهنگ فارسی معین ).

معنی کلمه بهروج در فرهنگ معین

(بِ رُ ) (اِمر. ) = بهرو: ۱ - نوعی بلور کبود شفاف و کم قیمت . ۲ - کندر هندی .

معنی کلمه بهروج در فرهنگ عمید

= بهروز

معنی کلمه بهروج در ویکی واژه

بهرو:
نوعی بلور کبود شفاف و کم قیمت.
کندر هندی.

جملاتی از کاربرد کلمه بهروج

گفتم که: بهرحال و بهروجه که دیدم چون ماه شب چارده روی تو عیانست
گفت: می‌اندیشم که بلطایف حیل و بدایع تمویهات گرد این غرض درآیم وبهروجه که ممکن گردد بکوشم تا او را درگردانم، که اهمال و تقصیر را در مذهب حمیت رخصت نبینم و اگر غفلتی روا دارم بنزدیک اصحاب مروت معذور نباشم. و نیز منزلتی تو نمی جویم و در طلب زیادتی قدم نمی گزارم که بحرص و گرم شکمی منسوب شوم. و سه غرض است که عاقلان روا دارند در تحصیل آن انواع فکرت و دقایق حیلت بجای آوردن و جدنمودن: در طلب نفع سابق تا بمنزلت و خیر سابق برسد و از مضرت آزموده بپرهیزد؛ و نگاه داشتن منفعت حال و بیرون آوردن نفس از آفت وقت؛ و تیمار داشت مستقبل در احراز خیر و دفع شر. و من چون امیدوار می‌باشم بمنزلت خود بازرسم و جمال حال من تازه شود طریق آنست که بحیلت در پی گاو ایستم تا پشت زمین را وداع کند و در دل خاک منزلی آبادان گرداند، که فراغ دل و صلاح کار شیر درانست، چه در ایثار او افراط کرده است و به رکت رای منسوب گشته.