بیخ کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ریشه دواندن : درخت کرم هر کجا بیخ کرد گذشت از فلک شاخ و بالای او.سعدی.
معنی کلمه بیخ کردن در فرهنگ معین
(کَ دَ ) (مص ل . ) ریشه دوانیدن .
معنی کلمه بیخ کردن در فرهنگ فارسی
ریشه دواندن
معنی کلمه بیخ کردن در ویکی واژه
ریشه دوانیدن.
جملاتی از کاربرد کلمه بیخ کردن
عبدالله بن جعفر را بر اسرافی که روامی داشت توبیخ کردند، گفت: خداوند تعالی مرا عادت داده است که بر من تفضل کند و من نیز وی را عادت داده ام که وی را بر بندگان او تفضیل دهم. از این رو بیم آن خواهد داشت که اگر ترک عادت کند، ترک عادت کنم.
بسی توبیخ کردند اهل توران و خراسانم به دارالکفر رفتن چون پسندی گر مسلمانی
و همچنین باید که نظر دقیق براصناف حرکات و سکنات و اقوال و افعال و تدابیر و تصرفات مقدم دارد، تا بر حسب اجرای عادتی مخالف ارادت عقلی چیزی ازو صادر نشود، و اگر یک دو نوبت آن عادت سبقت یابد و فعلی مخالف عزم از او در وجود آید، عقوبتی به ازای آن گناه التزام باید نمود؛ مثلا اگر نفس به مطعومی مضر مبادرت کند در وقتی که احتما مهم بود او را مالش دهد به امتناع از طعام و التزام صیام چندانکه مصلحت بیند، و در توبیخ و تغییر او به انواع ایلام مبالغت کند. و اگر در غضبی نه به جایگاه مسارعت کند او را به تعرض سفیهی که کسر جاه او کند یا به نذر صدقه ای که بر او دشوار آید تأدیب کند. در کتب حکما آورده اند که اقلیدس صاحب هندسه سفهای شهر خویش را در سر به مزد گرفتی تا برملا او را توبیخ کردندی و نفس او ازان مالش یافتی.
آمدیم به تمامت آن حدیث اول که این حدیث ما را پایان و نهایت نیست که:« قل لو کان البحر مداداً لکلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی و لو جئنا بمثله مدداً»«والعاقل یکفیه الاشاره»می فرماید که:« الامن تمسک بسنتی عندفساد امتی» یعنی آن قطرهٔ جان پاکِ مشتاقِ از دریای جانان دور مانده، محجوب گشته در عالم آب و گل از شوق جان و دل، چون ماهی بر خشکی می طپد و قطره های دیگر با او یار نمی شوند که: «الاسلام بدأ غریباً و سیعود غریباً»بعضی قطره ها با خاک درآمیختند، بعضی قطره ها بر برگها درآویختند بعضی قطره ها به وسوسهٔ ظلمات خود را چارمیخ کردند، بعضی قطره ها به دایگی درختان قصد بیخ کردند هر قطرهٔ جانی به چیزی مشغول شد: یکی به خیاطی، یکی به کفشگری و یکی به سودای اخیی، یکی به سماع چنگی و یکی به بو و رنگی، ازدریاش فراموش شد.