بازیگوش

معنی کلمه بازیگوش در لغت نامه دهخدا

بازیگوش. ( ص مرکب ) مشغول به بازی. ( ناظم الاطباء ). طفلی که گوش بر آواز طفلان دیگر دارد. ( غیاث اللغات ). اطفال هرزه گرد. ( انجمن آرای ناصری ). طفل بازی دوست ، آنچه فارسی زبانان هندوستان به کاف تازی خوانند خطاست. ( آنندراج ) :
چون صدف در بحر طوفان خورده ای هر سالخورد
گشته بازیگوش از اخبار بازیهای ما.میرزا طاهر وحید ( از آنندراج ).میکنم بازی به پند ناصحان
عشق طفلانم چه بازیگوش کرد.
ظهوری ( از آنندراج و انجمن آرای ناصری ).
طفل بازیگوش آرام از معلم می برد
تلخ دارد زندگی بر ما دل خودکام ما.صائب. || دارای عشوه. شهوتی. ( ناظم الاطباء ). شوخ. شنگ. ( غیاث اللغات ). کنایه از شوخ و شنگ باشد. ( برهان قاطع ) ( انجمن آرای ناصری ) :
همچومژگان هر دو عالم را بهم انداخته ست
از اشارتهای پنهان چشم بازیگوش تو.صائب ( از آنندراج ).|| مسرور. شادمان. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه بازیگوش در فرهنگ معین

(ص مر. ) بچه ای که بیشتر به فکر بازی باشد.

معنی کلمه بازیگوش در فرهنگ عمید

۱. ویژگی کودک یا کسی که به سرگرمی و کارهای غیرجدی علاقۀ بسیار دارد.
۲. [قدیمی، مجاز] شوخ.

معنی کلمه بازیگوش در فرهنگ فارسی

بازی دوست، شوخ، هرزه، کسی که پیوسته به، فکر بازی و تفریح باشد
( صفت ) ۱ - کسی که همواره بفکر بازی و تفریح باشد بازی دوست . ۲ - شوخ و شنگ. ۳ - هرزه .

معنی کلمه بازیگوش در ویکی واژه

monello
بچه‌ای که بیشتر به فکر بازی باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه بازیگوش

او و همسرش کتلین تالی (میشل فرلی) پنج فرزند دارند: راب (ریچارد مدن) فرزند بزرگ خانواده، سانسا (سوفی ترنر) دختری زیبا، آریا (میسی ویلیامز) دختری بازیگوش، برن (ایزاک همپستد رایت) پسری ماجراجو و ریکن (آرت پارکینسون) کوچک‌ترین فرزند آن‌هاست. همچمین دوست صمیمی پادشاه یعنی رابرت براتیون (مارک ادی) می باشد. در فصل اول مجموعه تلویزیونی تاج و تخت به عنوان مشاور اعظم انتخاب می شود. خاندان لنیستر از دشمنان استارک ها به شمار می ایند.
خمینی تحصیلات ابتدایی و مقدماتی را در نوجوانی و آغاز جوانی در مکتب محلی و مدرسه‌ای در خمین گذراند. احمد خمینی گفته است که پدرش در دوران کودکی بازیگوش بود و دچار شکستگی‌های متعدد شده بود و همیشه در خاک کوی و آب جوی مشغول بازی بود.
بیقرارست چو مو بر سر آتش، تا شد زلف را سلسله جنبان دل بازیگوشم
طفل و بازیگوش و بی پروا و خام و سرکشی زان به دست گوشمال روزگارت داده اند
نه همین خون می خورد خاک از دل بی تاب ما چرخ هم خونین جگر از طفل بازیگوش ماست
طفل بازیگوش ما زین خاکدان دل برنداشت دست در مهد لحد از مهره گل برنداشت
پژوهشگرانی که بر روی نهنگ‌های قاتل کار کرده‌اند گزارش‌های فراوانی از کنجکاوی و بازیگوشی و توانایی حل مسئله در این جانوران ارائه داده‌اند. برای نمونه، نهنگ‌های قاتل ساکن آب‌های آلاسکا نه تنها توانسته‌اند چگونگی دزدیدن ماهی از تورهای ماهیگیری را یاد بگیرند که روش‌های گوناگونی را که ماهیگیران برای جلوگیری از این کار آن‌ها آزمودند، ناکار گذاشته‌اند.
کودکی بس جاهل است این نفس بازیگوش تو شیشه دل در کف این کودک جاهل منه
کلاه قرمزی بچه عروسکی بازیگوش و تنبل و خوش قلب مجموعه تلویزیونی که در ابتدای ساخت سری‌های کلاه قرمزی به عنوان شخصیت اصلی محسوب می‌شد ولی رفته رفته شخصیت‌های دیگر نقش پررنگ تری گرفتند.
در مواردی گزارش شده‌است که نهنگ‌های قاتل با بازیگوشی اشیایی را که انسان‌ها می‌خواستند به دست بیاورند جابه‌جا می‌کردند تا به این صورت با آن‌ها شوخی کرده باشند. گاه نیز پس از آنکه یک انسان گلوله‌ای برفی به سویشان پرتاب کرده‌است به ناگاه شروع به بازی با تکه‌های یخ توپ‌شکل کرده‌اند.
تن زن ای ناصح پر گو که دل بازیگوش جز به هنگامه طفلانه نگیرد آرام
نیست از ترکش پر تیر خطر پیکان را می زند بر صف مژگان دل بازیگوشم
گرچو مجنون پیش من یک روز زانو ته کند چشم بازیگوش آهو را سخنگو می کنم
چه داند آن ستمگر قدر دل های پریشان را؟ که سازد طفل بازیگوش کاغذباد قرآن را
«آلیس گراهام» با نقش آفرینی برستین، بیشتر وقتش را به میانجی‌گری میان شوهر عبوسش، «دانلدهایت» (بوش) و پسر یازده سالهٔ بازیگوش‌شان، «تام» (لوتر) می‌گذراند. تا این که «دانلد» در سانحه‌ای کشته می‌شود و «آلیس» تصمیم می‌گیرد به دنبال آرزوی دیرینش، خوانندگی، برود.
من کجا، خنده زدن چون گل بیدرد کجا؟ کرد چون غنچه پریشان دل بازیگوشم