بیمانع
معنی کلمه بیمانع در فرهنگ فارسی
معنی کلمه بیمانع در فرهنگستان زبان و ادب
معنی کلمه بیمانع در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه بیمانع
سوی شیطان و شهوات و دواعی بود بیمانعی پیوسته ساعی
و روز پنجشنبه بیست و پنجم شوّال از نشابور مبشّران رسیدند با نامهها از آن احمد علی نوشتگین و شحنه که: «میان نشابوریان و طوسیان تعصّب بوده است از قدیمالدّهر باز و چون سوری قصد حضرت کرد و برفت، آن مخاذیل فرصتی جستند و بسیار مردم مفسد بیامدند تا نشابور را غارت کنند و از اتّفاق احمد علی نوشتگین از کرمان بهراه تون بههزیمت آنجا آمده بود و از خجالت آنجا مقام کرده و سوی او نامه رفته تا بهدرگاه بازآید. پیش تا برفت، این مخاذیل بهنشابور آمدند و احمد مردی بود مبارز و سالاریها کرده و در سواری و چوگان و طبطاب یگانه روزگار بود، پس بساخت پذیره شدن [را] طوسیان از راه بژخرو و پشنقان و خالنجوی درآمدند، بسیار مردم، بیشتر پیاده و بینظام که سالارشان مقدّمی بودی تا رودی از مدبران بقایای عبد الرزاقیان، و با بانگ و شغب و خروش میآمدند دوان و پویان، راست چنانکه گویی کاروانسرایهای نشابور همه در گشاده است و شهر بیمانع و منازع تا گاوان طوس خویشتن را بر کار کنند و بار کنند و بازگردند. احمد علی نوشتگین آن شیرمرد چون برین واقف شد و ایشان را دید تعبیه گسسته، قوم خویشتن را گفت:
گر حق طلبی بحق خود شو قانع حق همه کس ز حق رسد بیمانع