بذله گوی

معنی کلمه بذله گوی در فرهنگ معین

( ~. ) [ فا. ] (اِفا. )آدم شوخ ، خوش - محضر.

معنی کلمه بذله گوی در فرهنگ فارسی

( اسم ) شوخی کن لاغ گو .

جملاتی از کاربرد کلمه بذله گوی

با همه بذله گوی و خندان روی با همه مهربان و نیکو خوی
تا نفسی برآورد بلبل بذله گوی تو
غزل سرای و نواسنج و بذله گوی و بچم بسوز عود و بزن رود و باده می آشام
بهاءالدین إبشیهی (۱۳۸۹-۱۴۴۸) (نسب: ابوالفتح محمد بن احمد اِبشیهی) ادیب و شاعر عربی، فقیه و عالم قرآنی مصری بود. بذله گویی و ناتوانی زبان بر آثارش چیره شد.
وگر یک بذله گوید پادشاهی از اقلیمی به اقلیمی رسانند
طوطی بذله گوی گلشن دهر بلبل خوش نوای باغ جهان
آفت دل شاهدان بذله گوی دشمن دین ساقیان سیم ساق
بدون شک شخصیت شوخ و بذله گویی مانند اسماعیل سیاه در دوران معاصر در افغانستان نظیر ندارد، بذله گویی‌ها، شوخی‌ها و مزاح‌های او بی شباهت به شخصیت‌های افسانوی مانند ملا نصرالدین نیست.
نگه کن بدان مرغک بذله گوی که جز برگلش نالهٔ زار نیست
گرم مهر و نرم چهر و زود صلح و دیر جنگ تازه‌روی و عشوه جوی و بذله گوی ونکته یاب
تا آنجاییکه حاکمان و والیان او همواره را به دربار فرا می‌خواندند، با او شوخی می‌کردند، تلاش می‌کردند او را شکست دهند، اما حاجی شخصی نبود که به راحتی در بذله گویی شکست بخورد، هرچند در مواردی حاجی حتی از یک کودک نیز شکست خورده‌است؛ که دو نمونه پیروزی و شکست او در کتاب سیاه سپید اندورن نوشته عبدالغفور آرزو چنین آمده‌است.
بلبل ترانه سنج بگلهای بوستان آشفته بذله گوی حسین آمد و حسن
گفتمی سروت به قد سروی اگر چون تو بودی بذله گوی و باده خوار