بخت‌النصر

معنی کلمه بخت‌النصر در لغت نامه دهخدا

بخت النصر. [ ب ُ تُن ْ ن َص ْ ص َ ] ( اِخ ) نام دو تن از پادشاهان معروف بابل. رجوع به بختنصر شود.

معنی کلمه بخت‌النصر در فرهنگ فارسی

نام دو تن از پادشاهان معروف بابل .

معنی کلمه بخت‌النصر در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] این نام در اصل بابلی است با تلفظ «نبوکودوری اوصَّر» که در لغت به معنای الهۀ حکمت بابلی، جانشین یا مرز را حمایت کن می باشد و در زبان عبری به صورت "نبوخد ناصر" یا "نبوخد راصر" درآمده و در منابع اسلامی به بخت النصر تغییر یافته است.
بخت نصر در کتاب "مقدس" به صورت "نبوکه نصر" آمده و آن بهترین و بالا ترین القاب شهر بابل بوده است، او پسر «نبو پولاسر» و مؤسس مملکت بابل. بخت النصر مرکب از دو نام بخت (به معنی پسر) و نصر (که نام بتی است) می باشد یعنی پسر بت نصر. از مشهور ترین پادشا هان سلسلۀ خود بلکه می توان گفت از مشهور ترین سلاطین دنیا بوده است. در تاریخ از دو پادشاه به این نام یاد شده، نخستین آنها متعلق به سلسلۀ چهارم بابل و دومی متعلق به سلسلۀ نو بابلی یا کلده است، شخص مورد بحث، دومی می باشد، همان گونه که ذکر می شود شهرت او بر اثر حمله اش به اورشلیم و بیت المقدس و باز تاب وسیع آن در کتاب مقدس است. بخت نصر معاصر "ارمیا" و "دانیال نبی" بوده و قیام او حدود ششصد سال پیش از میلاد مسیح رخ داده است. در قاموس کتاب مقدس آمده وی پادشا هی بزرگ بود که دانیال وی را "ملک الملوک" می نامد.او باغ هایی بسیار زیبا در تپه های مصنوعی، ایجاد کرده بود که از جملۀ عجایب دنیا محسوب می شده و رود های بسیاری برابر آبیاری زمین ها حفر نموده بود، حاکم ظالم و سخت دلی که مجوسیان و ساحران را می کشت به جرم اینکه قادر به تعبیر خواب هایش نبود ند، مردم را دستور می داد تا او را عبادت کنند با وجودی که خودش پادشاه آسمان ها را یکی از خدا یان فرض می نمود و او را پرستش می کرد.
کودکی بخت النصر
بخت النصر که از جبار ترین، ستمکار ترین و خون خوار ترین پادشا هان دنیا به شمار می آمد، فرزند یکی از پادشا هان بابل در زمان ارمیای پیامبر بود. مادرش که او را در اثر رابطه پنهانی با مردی حامله شده بود، پس از به دنیا آوردن فرزند ش، او را از خود جدا و به کنار بتی سنگی در میان شهر بابل به نام نصر رها کرد تا کسی از وجود کودکش آگاهی نداشته باشد.از قضا کودک زنده ماند و به مدت یک سال توسط ماده سگی تغذیه کرد.تغذیه او از شیر سگ سبب می شود تا از نظر روحی، از دنیای آدمیان به کنار رود و از نظر قوای جسمی بسیار نیرو مند گردد. پس از یک سال، باری دیگر به آغوش مادر خویش باز گشت و نزد او به سن هفت سالگی رسید. با اینکه این کودک زشت رو،به بیماری آبله دچار بود و پاهایش از ناحیه زانو لنگ می زد،اما هیچ کودکی تاب پایداری در برابر زور و نیرو مندی هایش را نداشت. در حالی که تا ۱۲ سال در کنار مادر خویش به هیزم شکنی سر گرم بود، خدا وند بعد از ۱۲ سال، به پیامبران خویش (دانیال و ارمیا) خطاب کرد که از سر زمین بیت المقدس به سمت نینوا و بابل به نزد او بروید و از وی امان بگیرید، چرا که این کودک روزی بر خاندان بنی اسرائیل قدرتمند خواهد شد. پس آن دو پیامبر، پا به بابل گذاشتند و در پی فرما نبری از فرمان خداوند، به کمک نشانه هایی که در یافت کرده بودند، در جستجوی او بر خاستند. سر انجام، بخت النصر را یا فتند و به او ابلاغ کرد ند که «ای پسر، تو روزی بر خاندان بنی اسرائیل پیروزی خواهی یافت و توانا خواهی شد. امروز ما از تو در خواست می کنیم. تا آن زمان ما را در میان بنی اسرائیل امان دهی». بخت النصر نیز که از این خبر بسیار خشنود شده بود،عهد و پیمانی بست که به آنها امان دهد. پیامبران خدا به سمت بیت المقدس باز گشتند و به بنی اسرائیل خبر دادند که «اگر به درگاه خداوند متعال توبه نکنید، تمامی شما به دست چنین آدمی نابود خواهید شد!»، اما آنها سخنان دانیال و ارمیا را جدی نگرفتند و از سخن آنها پیروی نکردند.
پادشاهی بخت النصر
زمینه قدرتمند شدن روز به روز بخت النصر، به خواست خداوند فراهم شد، تا اینکه او مُنشی مخصوص وزیر گردید،اما پس از چند سال کار برای وزیر، سمت او از منشی گری به حاکمیت یک زندان که پنج هزار نفر زندانی داشت، تغییر یافت.در زمانی که بخت النصر، حاکم زندان شده بود،رسم بود که حاکم، زندانیان را به بیابان می فرستاد،تا پشته های خار بیا ورند و او نیز هر روز به آنها فرمان می داد هیزم گرد آوری کنند، سپس، سهم خزینه را می فرستاد و هیزم های باقی مانده را هم از آنها می گرفت،اما سرانجام،یک روز، پادشاه به سبب کمی سهم خزینه، بخت النصر را رنجا نید،او نیز رویه خود را تغییر داد. از آن پس، هر روز زندانیان را با سلاح های جنگی به سمت شهر می فرستاد و دستور می داد که تمامی انسانها را به وسیله سلاح های خود از میان ببرند. زندانیانِ بخت النصر نیز، با سلاح های خود به شهر ها وارد می شد ند و هر که را که می دید ند، می کشتند. او به هیچ کس رحم نداشت، حتی مادرش را به دست خود کشت. مردم و وزیران نیز که شاهد کشت و کشتار های بی رحمانه بخت النصر بودند، به زودی تسلیم و فرمان بردار او شدند و این گونه بود که این کودتا سبب شد، تا بخت النصر، به آسانی بر شهر چیره گردد و بر تخت پادشاهی شاه بنشیند. شاه هم که از حضور او ترس بسیار داشت و خونخواری های او را دیده بود، مطیع فرمان جنگ بخت النصر شد. بخت النصر او را با سپاهی بزرگ به سوی مصر و شام فرستاد، تا جای به جای آن شهر را از میان ببرند.وقتی خبر حرکت سپاهیان او به بیت المقدس رسید، ارمیا و دانیال،باری دیگر،به بنی اسرائیل خطاب کردند:«ای مردم بنی اسرائیل، بخت النصر را خدا از خشم آفریده و او بر هیچ کس رحم نخواهد کرد. بدانید که عذاب او سخت است. پس، به بیت المقدس پناه ببرید».بنی اسرائیل، همگی در بیت المقدس گرد آمدند و مشغول خواندن تورات شدند. طولی نکشید که سپاه بخت النصر به آن جا رسید. و هفتاد هزار نفر از اهالی مصر به دست آنها کشته شدند و مسجد الاقصی و همه کتاب های تورات نا بود شد.این لشگر کشی و درگیری توسط بخت النصر، قضایی الهی برای مجازات سرکشی های بنی اسرائیل از فرمان های خداوند متعال بوده است.خداوند نیز در آیه دیگری می فرمایند:و در کتاب (تورات یا در لوح محفوظ) خبر دادیم و چنین مقدر کردیم که شما بنی اسرائیل، به یقین دو بار در زمین فساد و خونریزی می کنید و هر بار، به سرکشی بزرگی دست خواهید زد.بنی اسرائیل، دو بار، در کفر و گناه سرکشی کردند و هر دو بار، کیفری بسزا یافتند. نخستین بار، به دست بخت النصر و بار دوم،به دست طیطوس که هر دو بیت المقدس را ویران کردند و این دو خونخوار، هفتاد سال فاصله زمانی با هم داشتند و هر دو،برای عبرت بنی اسرائیل آمد ند و آنها را ادب کرد ند.سر انجام، پس از این کشت و کشتار ها، بخت النصر با ۷۴۵ نفری که اسیر شان کرده بود، به بابل باز گشت و از این پس که در نتیجه این کودتا توانسته بود، بر بنی اسرائیل چیره شود، فردی به نام غود ولیا را حاکم باقیمانده بنی اسرائیل در بیت المقدس قرار داد، اما چون او مردی بسیار ظالم و ستمگر بود، زنده نماند و به دست اسماعیل(ع) کشته شد.هنگامی که خبر کشته شدن غودلیا به بخت النصر در بابل رسید، به شدت غضبناک شد و تصمیم گرفت تا یک تن از آن یهود زنده است از پای نایستد و تمامی آنها را میان او و بنی اسرائیل به یکباره قتل عام کند. پس، باری دیگر جنگ در گرفت و هنگامی که او به بنی اسرائیل رسید، آنها به سوی مصر کوچ کردند. بخت النصر نیز به مصر رفت و پس از یک کشتار دست جمعی، گروهی را اسیر کرد و به بابل بر گر دانید.
باغهای معلق بابل
...

معنی کلمه بخت‌النصر در ویکی واژه

از پادشاهان بابل، که حداقل سه پادشاه بدین عنوان موسومند و به نام نبوکدنصر هم از آنان یاد می‌شود. بخت‌النصر به زبان آرامی یا عبری بوده و سه پادشاه بابلی تحت این عنوان بودند که بخت‌النصرسوم معاصر پادشاهی ماد بود.

جملاتی از کاربرد کلمه بخت‌النصر

امیتیس که پس از ازدواج با بخت‌النصر (نبوکدنصر) به بابل که برخلاف سرزمین پدریش که کوهستانی و سرسبز بود داری آب و هوایی گرم و دشت‌های خشک بود، رفته‌بود، دچار غمزدگی و افسردگی گشت.
در قسمت توبیت بخت‌النصر و اخشورش نینوا را فتح و ویران کردند. در این مثال اخشورش فقط می‌تواند هووخشتره مادی باشد. در متون توبیت یافت شده در نسخه قدیمی سیناتیکوس، نام پادشاه ماد در آیه ۱۴٫۱۵ اچیاچَرُس[یادداشت ۳] است.
گهی چو بخت‌النصر ایلیا کنی ویران نه جز عمارت بام ‌کنیسه‌ات به خیال
به همین خاطر بخت‌النصر که همسر محبوبش را این گونه دید، امر کرد تا بنایی باشکوه و عظیم در جایی مرتفع ساخته شود که بعدها این بنا به باغ‌های معلق بابل معروف شدند.
احتمالاً کلمهٔ باغ اشتباهی لفظی بوده و در واقع منظور بالکن و تراس بوده‌است زیرا این بنا ساخته شده از بالکن‌های طبقاتی بوده‌است که بر روی هم قرار داشته‌اند و هر طبقه پوشیده از گل‌ها و گیاهانی بوده‌است که بخت‌النصر دستور جمع‌آوری آن‌ها را از سراسر دنیا داده‌بود.
چون زمان به کسری انوشروان رسید، او از رکاکت رای و تدبیر وزرای ناقص‌عقل شیوه عدل اختیار کرد، در اندک زمانی کنگره‌های ایوانش بیفتاد، و آتشکده‌ها که معبد ایشان بود به یک بار بمرد، و اثرشان از روی زمین محو شد. امیرالمومنین مشید قواعد دین عمربن خطاب- رضی الله عنه- که به عدل موصوف بود خشت می‌زد، و نان جو می‌خورد؛ و گویند خرقه‌اش هفده من بود، معاویه به برکت ظلم ملک از دست امام علی- کرم الله وجهه- بدر برد. بخت‌النصر تا دوازده هزار پیغمبر را در بیت‌المقدس بی‌گناه نکشت، و چند هزار پیغمبر را اسیر نکرد و ستوربانی نفرمود، دولت او عروج نکرد و در دو جهان سرافراز نشد. چنگیزخان که امروز به کوری اعدا در درک اشفل مقتدا و پیشوای مغولان اولین و آخرین است تا هزاران هزار بی‌گناه را به تیغ بی‌دریغ از پای در نیاورد، پادشاهی روی زمین بر او مقرّر نگشت.