[ویکی الکتاب] ریشه کلمه: ب (۲۶۴۹ بار)خرج (۱۸۲ بار)
جملاتی از کاربرد کلمه بخارج
هم اشیاء را دم رحمن بخارج نمودار چه خود اوصافست و ساذج
زندگی حقیقی آنها راست که مصباح ایشان را بدان نور منوّر کرده اند که: «أومن کان میتاً فأحییناه و جعلنا له نوراً یمشی به فی النّاس کمن مثله فی الظّلمات لیس بخارج منها ».
شئوناتی که بر کونست لایق معین شد بخارج آن حقایق
هست یدِ خدا علی ، نایبِ مصطفی علی، لعن بخارجی کن و منکر بر امامتش
شناختن که جاهلان مردگاناند، و هر که از جهل بعلم رسد او بر مثال (مردهئی) باشد که زنده کنندش، و دانستن که نور بحقیقت ایمان است و شبهت و ظلمات بی خلاف جهالت و ضلالتست از سمات متابعان خاندان رسول است علیهالسلام و علی اهل بیته الطاهرین سلامه و برکاته، و از قول خداست که همی گوید: قوله«اومن کان میتا فاحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها؟کذلک زین للکافرین ما کانوا یعملون، » همی گوید بر سبیل سؤال که چه گویند که آنکس که مرده بود ما او را زنده کردیم، و مر اورا روشنائی دادیم که بدان وشنائی اندر مردمان همی روند، چون آنکس است که او بمثلاندر (تار) یکیهاست کز آن بیرون نیاید؟ چنین آراسته کردند مر کافران راکارهاء ایشان (را)...».
که آن باشد هوای صاف ساذج حروفش مختلف سازد بخارج
خود آن نسبی بمحض اعتبار است بخارج زو نه عینی بر قرار است
همین پارسال از همین خراسان البته دوازده هزار اسیر ببخارا و خوارزم رفته که اغلب را ترکمان خوارزمی بتاخت برده اند باقی را امرا و خوانین خود با اسب و شترف بل با جل و جوال سودا کرده اند، اگر باور ندارید ده بده، ولایت بولایت سیاهه خواهم فرستاد که چه اشخاص رفته اند و بالفعل در کجا هستند. از روزیکه حضرت ولیعهد روحی فداه باین مملکت وارد شده برسید و بپرسید، اگر یک بزغاله از خراسان بخارج رفته باشد بنده را نفط بزنید بسوزانند و همچنین از مشهد تا پیشاور و تا بخارا و تا ارگنج، بل که تا مسقو اگر یک نفر پیاده و سواره تردد بکند آسیب بجان و مال کسی رسیده باشد از این بی وجود نادان بخواهید. کذلک از این جا تا یزد و کرمان که همیشه اسب تاز بلوچ و سیستانی بود، تحقیق فرمائید که حالا چطور است؟ راه بسطام هم با آن که اسمعیل میرزا آنطور که باید باشد نیست و صاحب اختیار بوضعی که شایسته اوست صاحبی کوکلان نمیکند و اختیار یموت ندارد و باز بر عابرین سبیل بهتر معلوم است که از روز ورود موکب همایون ولیعهد تا بحال تفاوت کلی، کرده است، امرا و خوانین داخلی هم از دو حال خارج نمیباشند یا خدمتکارند و صادق و جانثار، یا از فرط وحشت در فکر جان و مال و عیال که علی ای حال مجال اخلال در کار دیوان و ایذای یکدیگر ندارند و دماء و نفوس مسلمانان و شیعیان، بل جهودان و سنیان هم که رعیت دولت قاهره همایون شاهنشاهی باشند در امن و امان است؛ به سر عزیز خودت که پارسال پیرار سال چند نفر از اهل شهر مشهد بل از جوار صحن مقدس درده فروخته بودند که حضرت ولیعهد روحی فداه امسال مرتکب را تنبیه فرمودند از کسان قرائی بود و اسیر را از سرخس باز آوردند.
تا طایفه محرومان سر گشته که انتما ایشان بعقل و معقولات است پنداشتند مصباح ایشان بنور حقیقی منور است ندانستند که هر نورانیت که در خود مییابند از عکس نور روغن روح است و آن نور مجازی است که «یکاد ز یتها یضی و لو لم تمسسه» و معنی یکاد آن باشد که خواست تا روشن کند و نکرد مصباح آن طایفه از نار نور الله منطفی است و ایشان را خبر نیست زیرا که این خبر کسی را باشد که وقتی مصباح او بنور حقیقی منور بوده باشد و او ذوق آن یافته تا چون منطفی شود او را خبر بود. حق تعالی از ان طایفه که مصباح ایشان بحقیقت نورالله منور است و آن طایفه که مصباح ایشان از ان نور محروم است این خبر میدهد که «او من کان میتا فا حینیاه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها».