به هم خوردن

معنی کلمه به هم خوردن در فرهنگ معین

( ~. خُ دَ ) (مص ل . ) ۱ - برخورد کردن . ۲ - انحلال یک حزب یا گروه ... ۳ - بد - حال شدن .

معنی کلمه به هم خوردن در ویکی واژه

برخورد کردن.
انحلال یک حزب یا گروه...
بد - حال شدن.

جملاتی از کاربرد کلمه به هم خوردن

کردم از سنگ جگر تا نشوم خسته عشق هم بدان سنگ به هم خوردن پیکانم سوخت
اکنون چون جسمانی را آن قوّت باشد که عشق، او را بدان حال گرداند که خود را از او جدا نبیند و حس‌های او جمله درو غرق شوند از چشم و سمع و شم و غیره که هیچ عضوی حظّی دیگر نطلبد همه را جمع بیند و حاضر دارد. اگر یک عضوی ازین عضوها که گفتیم حظی تمام یابد همه در ذوق آن غرق شوند و حظّی دیگر نطلبند، این طلبیدن حس حظی دیگر جدا دلیلِ آن می‌کند که این یک عضو چنانک حقِ حظّی است تمام نگرفته است، حظّی یافته است ناقص؛ لاجرم در آن حظ غرق نشده است حس دیگرش حظ می‌طلبد عدد می‌طلبد هر حسی حظی جدا. حواس جمعند از روی معنی از روی صورت متفرقند؛ چون یک عضو را استغراق حاصل شد همه در وی مستغرق شوند چنانک مگس بالا می‌پرد و پرش می‌جنبد و سرش می‌جنبد و همه اجزاش می‌جنبد چون در انگبین غرق شد همه اجزاش یکسان شد هیچ حرکت نکند استغراق آن باشد که او در میان نباشد و او را جهد نمانَد و فعل و حرکت نمانَد غرق آب باشد هر فعلی را که ازو آید آن فعل او نباشد فعل آب باشد اگر هنوز در آب دست و پای می‌زند او را غرق نگویند یا بانگی می‌زند که آه غرق شدم این را نیز استغراق نگویند. آخر این «اَنَاالْحَقُّ گفتن»، مردم می‌پندارند که دعویِ بزرگی است؛ اناالحق عظیم تواضع است زیرا اینکه می‌گوید «من عبد خدایم» دو هستی اثبات می‌کند یکی خود را و یکی خدا را، اما آنک اناالحق می‌گوید خود را عدم کرد به باد داد می‌گوید اناالحق یعنی «من نیستم، همه اوست جز خدا را هستی نیست من به کلی عدم محضم و هیچم»؛ تواضع درین بیشتر است. اینست که مردم فهم نمی‌کنند اینکِ مردی بندگی کند برای خدا حِسْبةَ لِلّهِ آخر بندگی او در میان است اگرچه برای خداست خود را می‌بیند و فعل خود را می‌بیند و خدای را می‌بیند او غرق آب نباشد غرق آب آنکس باشد که درو هیچ جنبشی و فعلی نماند، اماّ جنبش‌های او جنبش آب باشد. شیری در پی آهویی کرد آهو از وی می‌گریخت دو هستی بود یکی هستی شیر و یکی هستی آهو، اما چون شیر به او رسید و در زیر پنجه‌ قهر او شد و از هیبت شیر بیهوش و بی‌خود شد در پیش شیر افتاد. این ساعت هستی شیر ماند تنها، هستی آهو محو شد و نمانْد. استغراق آن باشد که حق تعالی اولیا را غیر آن خوف خلق که می‌ترسند از شیر و از پلنگ و از ظالم حق تعالی او را از خود خایف گرداند و برو کشف گرداند که خوف از حق است و امن از حق است و عیش و طرب از حق است و خورد و خواب از حق است. حق تعالی او را صورتی بنماید مخصوص محسوس در بیداری چشم باز صورت شیر یا پلنگ یا آتش که او را معلوم شود که صورت شیر و پلنگ حقیقت که می‌بینم ازین عالم نیست صورت غیب است که مصوّر شده است. و همچنین صورت خویش بنمایند به جمال عظیم و همچنین بستان‌ها و انهار و حور و قصور و طعام‌ها و شراب‌ها و خلعت‌ها و براق‌ها و شهرها و منزل‌ها و عجایب‌های گوناگون و حقیقت می‌داند که ازین عالم نیست، حق آنها را در نظر او می‌نماید و مصوّر می‌گرداند پس یقین شود او را که خوف از خداست و امن از خداست و همه راحت‌ها و مشاهدها از خداست و اکنون این خوف او به خوف خلق نمانَد زیرا ازان این مشاهد است به دلیل نیست چون حق معین به وی نمود که همه ازوست. فلسفی این را داند امّا به دلیل داند دلیل پایدار نباشد و آن خوشی که از دلیل حاصل بشود آن را بقایی نباشد تا دلیل را به وی می‌گویی خوش و گرم و تازه می‌باشد چون ذکر دلیل بگذرد گرمی و خوشی او نمانَد چنانک شخصی به دلیل دانست که این خانه را بنّایی هست و به دلیل داند که این بنّا را چشم هست کور نیست قدرت دارد عجز ندارد موجود بود معدوم نبود زنده بود و مرده نبود بر بنای خانه سابق بود این همه را داند امّا به دلیل داند دلیل پایدار نباشد زود فراموش شود امّا عاشقان چون خدمت‌ها کردند بنّا را شناختند و عین‌الیقین دیدند و نان و نمک به هم خوردند و اختلاط‌ها کردند هرگز بنا از تصوّر و نظر ایشان غایب نشود پس چنین کس فانی حق باشد در حق او گناه گناه نبود جرم جرم نبود چون او مغلوب و مستهلک آنست.
تد در یک عروسی با شیرینی پزی به نام ویکتوریا آشنا می‌شود. رابطه او با ویکتوریا باعث حسادت رابین شده و پس از رفتن ویکتوریا برای شرکت در دورهٔ 2 سالهٔ دسر در آلمان و به هم خوردن رابطه‌اش با تد، تد و رابین سرانجام رابطه‌شان را شروع می‌کنند.
اختلاف در پتانسیل الکتریکی در یک نیم‌رسانا می‌تواند باعث خارج شدن از تعادل گرمایی و قرار گرفتن در یک وضعیت نامتعادل شود. این کار باعث ایجاد الکترون و حفره می‌شود، که تحت فرآیندی به نام پخش هردوقطبی با یکدیگر واکنش نشان می‌دهند. هرگاه تعادل گرمایی در یک نیم‌رسانا به هم بریزد، تعداد الکترون‌ها و حفره‌ها تغییر می‌کند. اختلاف دما یا فوتون‌ها که می‌توانند وارد سیستم شده و الکترون یا حفره ایجاد کنند می‌توانند باعث به هم خوردن این تعادل شوند.
که ناگه بی گمان آن سرو و دلجوی به هم خوردند یکجا روی بر روی
به هم خوردن تعادل هنگام راه رفتن و عدم توانایی در حرکت دادن طبیعی بازوها و پاها
به هم خوردند باز آن هر دو لشکر سران را رفت بر جای کله سر