معنی کلمه ستیهیدن در لغت نامه دهخدا
به آنکس که جانش ز حکمت تهیست
ستیهیدنت مایه ابلهی است.شاکربخاری.چنین داد پاسخ که زفتی ز شاه
ستیهیدن مردم بی گناه.فردوسی.ز نادان که گفتیم هفت است راه
یکی آنکه خشم آورد بی گناه.فردوسی.بهفتم که بستیهد اندر دروغ
به بیشرمی اندر بجوید فروغ.فردوسی.و لجاج و ستیهیدن گرفت که زیادت خواهم. ( سندبادنامه ص 290 ). || سخن ناشنودن و نافرمانی نمودن. || فریاد و شور. ( آنندراج ) ( برهان ).