حصانت

معنی کلمه حصانت در لغت نامه دهخدا

حصانت. [ ح َ ن َ ] ( ع اِمص ) حصافت. استواری. محکمی. استحکام. استوار شدن حصار و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ): و با عقل خود آن یک حصن بی حصانت را... ( جهانگشای جوینی ). || پارسائی. ( زمخشری ). پرهیزکار شدن. نهفته شدن زن. ( تاج المصادر بیهقی ).
حصانة. [ ح َص ْ صا ن َ ] ( ع اِ ) زردپای و آن مرغی است از مرغان آبی. ( زمخشری ).

معنی کلمه حصانت در فرهنگ معین

(حَ نَ ) [ ع . حصانة ] (مص ل . ) استوار بودن ، محکم بودن .

معنی کلمه حصانت در فرهنگ عمید

۱. منیع و استوار بودن.
۲. [مجاز] پارسا و پاک دامن بودن، عفیف بودن.

معنی کلمه حصانت در فرهنگ فارسی

منیع واستواربودن، پارساوپاکدامن بودن، عفیف
۱ - ( مصدر ) استوار بودن محکم بودن . ۲ - (اسم ) استواری استحکام. ۳ - (مصدر ) پاکدامن بودن عفیف بودن . ۴ - ( اسم ) پاکدامنی عفت .

معنی کلمه حصانت در ویکی واژه

حصانة
استوار بودن، محکم بودن.

جملاتی از کاربرد کلمه حصانت

و روز یکشنبه غرّه جمادی الاولی امیر از ساری برفت تا بآمل رود. و این راهها که آمدیم و دیگر که رفتیم سخت تنگ بود، چنانکه دو سه سوار بیش ممکن نشد که بدان راه برفتی، و از چپ و راست همه بیشه بود هموار تا کوه، و آبهای روان، چنانکه پیل را گذاره نبودی. و درین راه پلی آمد چوبین برابر بزرگ، و رودی سخت بوالعجب‌ و نادر چون کمانی خماخم‌، و سخت رنج رسید لشکر را تا از آن پل بگذشت، و آب رود سخت بزرگ نه اما زمینش چنان بود که هر ستوری که بروی برفتی فروشدی تا گردن. و حصانت آن زمین ازین است. اینجا فرود آمدند که در راه شهر بود و گیاه خورد بزرگ بود که ساحت‌ بسیار داشت، چنانکه لشکری بزرگ فروتوانستی آمد.
اندر رزانت بس فرید اندر حصانت بس وحید سدی که چون رایش سدید حصنی که چون حزمش حصین
نشود بی‌حصانت دل تو فتنه در حصن نیستی محصور
حصانت تو بر از صد هزار حصن مشیّد رزانت تو بر از صدهزار کوه محلق
و این قلعت سخت نزدیک بود بساری، و برفتند. و این قلعت از ادات‌ نبرد نداشت حصانتی‌، بیک روز بتگ‌ بستدند و زود بازآمدند، چنانکه بوالحسن حکایت کرد خواجه بونصر را که آنجا بسیار غارت و بی‌رسمی رفت. و کار بوالحسن تمکین نیافته بود پس چیزی بخزینه رسید ؛ هر چه رفت‌ در نهان معلوم خود کرده بود، چنانکه در مجلس عالی بازنمود و بموقع افتاد و مقرّر گشت که وی سدید و جلد است. و این پیر را بدرگاه آوردند با پیرزنی و سه دختر، غارت‌زده‌ و سوخته شده.
و اگرچه اعتبار حال منزل از وضع صناعت خارج است، چنانکه گفتیم، اما افضل احوال منزل که مسکن بود چنان بود که بنیادهای آن استوار باشد، و سقفها به ارتفاع مایل، و درها گشاده، چنانکه در اختلاف به تکلفی احتیاج نیفتد، و مساکن مردان از مساکن زنان مفروز، و مقامگاه هر فصلی و موسمی به حسب آن وقت معد، و موضع ذخایر و اموال به حصانت موصوف، و احتیاطی که به دفع آفات تعلق دارد، مانند حرق و غرق و نقب دزدان و تعرض هوام، به تقدیم رسانیده، و در مسکن مردم آنچه توقی از زلازل اقتضا کند، یعنی ساحت فراخ و دکانهای افراشته، مرعی، و با وجود کثرت مرافق و محال شرایط تناسب اوضاع محفوظ.
وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ النِّساءِ الآیة این هفتم زن است از محرّمات که از روی سبب حرام گشته‌اند، و محصنات در قرآن بر سه وجه‌اند: یکی ذوات الأرحام، چنان که درین آیت گفت. دیگر محصنات حرائرند از آزاد زنان، چنان که آنجا گفت: وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلًا أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ، و جایی دیگر گفت: فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَی الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ. سیوم محصنات عفائف‌اند، پرهیزکاران و پارسایان، چنان که گفت: إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ. و ذوات الازواج را محصنات بآن گویند که حصانت ایشان از جهت شوهران است، فانّ الازواج احصنوهنّ، و منّعوا منهنّ. و أصل الاحصان المنع. امّا حرائر و عفائف، حصانت ایشان از جهت حرّیت و عفّت است. قال اللَّه تعالی: وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَها ای عفّت.
در روز شنبه هفتم ذی القعده ملطّفه‌یی رسید از بو المظفّر جمحی صاحب برید نشابور، نبشته بود که بنده این از متواری جای‌ نبشت، به بسیار حیلت این قاصد را توانست فرستاد، و باز می‌نماید که پس از رسیدن خبر که حاجب سباشی را آن حال افتاد، و بدوازده روز، ابراهیم ینال‌ بکران نشابور رسید با مردی دویست و پیغام داد بزبان رسولی که «وی مقّدمه طغرل و داود و یبغوست، اگر جنگ خواهید کرد تا بازگردد و آگاه کند، و اگر نخواهید کرد تا در شهر آید و خطبه بگرداند، که لشکری بزرگ بر اثر وی است.» رسول را فرود آوردند و هزاهز در شهر افتاد و همه اعیان بخانه قاضی صاعد آمدند و گفتند: امام و مقّدم‌ ما تویی، درین پیغام چه گویی که رسیده است؟ گفت: شما چه دیده‌اید و چه نیّت دارید؟ گفتند: «حال این شهر بر تو پوشیده نیست که حصانتی‌ ندارد و چون ریگ است در دیده‌، و مردمان آن اهل سلاح نه. و لشکر بدان بزرگی را که با حاجب سباشی بود بزدند، ما چه خطر داریم؟