جرثوم. [ ج ُ ] ( ع اِ ) اصل هر چیز. جُرثومَة. ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ). || اصل و نجیب و دارای اصل استوار. ( ناظم الاطباء ). جرثوم. [ ج ُ ]( اِخ ) خشنی بن ناشر یا ناشم صحابی است یا آن جرهم است. ( منتهی الارب ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
معنی کلمه جرثوم در فرهنگ معین
(جُ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) اصل ، ریشه . ۲ - خاک اطراف ریشة درخت . ۳ - خانة مورچه . ۴ - میکروب ، انگل . ۵ - (ص . ) اصیل ، نجیب . ج . جراثیم .
معنی کلمه جرثوم در فرهنگ فارسی
۱-( اسم ) اصل ریشه . ۲- خاک اطراف ریش. درخت .۳- خان. مورچه .۴- میکرب انگل . ۵- اصیل نجیب دارای اصل استوار. جمع : جراثیم . اصل هر چیز یا اصیل و نجیب و دارای اصل استوار .
جرثومه گهخایش، در لقمه درآید واندر عمل هضم، پدید آرد نقصان
دندان چو بفرساید و کاهد ز بنش گوشت ریم آرد و زان زاید جرثومه فراوان
از بس که مرضها را افزون شده جرثومه میگفت و دعا میکرد بر امت مرحومه
یا حبیب ان افرح بما غفرک الغفور و طهّرک عن الآثام انّ ربّک لهو العطوف قد اخذ الرّقشآء بقهر من عنده و ترکه تحت سیاط عمله المنکر المبغوض انّه کان من اسّ الفساد و جرثومه قد سلّطنا علیه قبل العقبی عقاباً فی الدّنیا استعاذ منه اهل النّار الی اللّه المقتدر القدیر قد احاطته نفحات العذاب من کلّ الجهات و هذا قبل خروج الرّوح و بعده ساقته ملائکة القهر الی اسفل السّافلین انّا نأخذ بالعدل و نعطی بالفضل و انا العادل الحکیم.
و الحمد للّه الذّی انتخب امیر المؤمنین من اهل تلک الملّة الّتی علت غراسها و رست اساسها و استحکمت ارومتها و رسخت جرثومتها و تزین اصلها و تصون فرعها و اجتباه من بین الامّة التّی یذکوزنادها و اصطفاه من لباب الخلافة التّی ینیر شهابها، و اوحده بالسّجایا الجمیلة، و افرده بالخلائق الزّکیّة و اختصّه بالطّرائق الرضّیة الّتی من اوجبها و اولاها و احقّها و احراها التسلیم لامر اللّه تعالی و قضائه و الرضّا ببأسائه و ضرّائه .