جرثوم

معنی کلمه جرثوم در لغت نامه دهخدا

جرثوم. [ ج ُ ] ( ع اِ ) اصل هر چیز. جُرثومَة. ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ). || اصل و نجیب و دارای اصل استوار. ( ناظم الاطباء ).
جرثوم. [ ج ُ ]( اِخ ) خشنی بن ناشر یا ناشم صحابی است یا آن جرهم است. ( منتهی الارب ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.

معنی کلمه جرثوم در فرهنگ معین

(جُ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) اصل ، ریشه . ۲ - خاک اطراف ریشة درخت . ۳ - خانة مورچه . ۴ - میکروب ، انگل . ۵ - (ص . ) اصیل ، نجیب . ج . جراثیم .

معنی کلمه جرثوم در فرهنگ فارسی

۱-( اسم ) اصل ریشه . ۲- خاک اطراف ریش. درخت .۳- خان. مورچه .۴- میکرب انگل . ۵- اصیل نجیب دارای اصل استوار. جمع : جراثیم .
اصل هر چیز یا اصیل و نجیب و دارای اصل استوار .

معنی کلمه جرثوم در ویکی واژه

اصل، ریشه.
خاک اطراف ریشة درخت.
خانة مورچه.
میکروب، انگل.
اصیل، نجیب.
جراثیم.

جملاتی از کاربرد کلمه جرثوم

جرثومه گه‌خایش‌، در لقمه درآید واندر عمل هضم‌، پدید آرد نقصان
دندان چو بفرساید و کاهد ز بنش گوشت ریم آرد و زان زاید جرثومه فراوان
از بس که مرضها را افزون شده جرثومه میگفت و دعا میکرد بر امت مرحومه
یا حبیب ان افرح بما غفرک الغفور و طهّرک عن الآثام انّ ربّک لهو العطوف قد اخذ الرّقشآء بقهر من عنده و ترکه تحت سیاط عمله المنکر المبغوض انّه کان من اسّ الفساد و جرثومه قد سلّطنا علیه قبل العقبی عقاباً فی الدّنیا استعاذ منه اهل النّار الی اللّه المقتدر القدیر قد احاطته نفحات العذاب من کلّ الجهات و هذا قبل خروج الرّوح و بعده ساقته ملائکة القهر الی اسفل السّافلین انّا نأخذ بالعدل و نعطی بالفضل و انا العادل الحکیم.
و الحمد للّه الذّی انتخب امیر المؤمنین من اهل تلک الملّة الّتی علت غراسها و رست اساسها و استحکمت ارومتها و رسخت جرثومتها و تزین اصلها و تصون فرعها و اجتباه من بین الامّة التّی یذکوزنادها و اصطفاه من لباب الخلافة التّی ینیر شهابها، و اوحده بالسّجایا الجمیلة، و افرده بالخلائق الزّکیّة و اختصّه بالطّرائق الرضّیة الّتی من اوجبها و اولاها و احقّها و احراها التسلیم لامر اللّه تعالی و قضائه و الرضّا ببأسائه و ضرّائه‌ .