رنگ پریدگی

رنگ پریدگی

معنی کلمه رنگ پریدگی در لغت نامه دهخدا

رنگ پریدگی. [ رَ پ َ دَ / دِ ] ( حامص مرکب )رنگ باختگی. بیرنگ شدن چهره از خشم یا ترس یا بیماری. رجوع به رنگ پریدن و رنگ باختن و رنگ باختگی شود.

معنی کلمه رنگ پریدگی در فرهنگ عمید

۱. رنگ باختگی.
۲. بی رنگی یا زردی رنگ چهره از ترس، بیماری، یا علت دیگر.

معنی کلمه رنگ پریدگی در فرهنگ فارسی

کمرنگی پریده شدن رنگ ( صورت و غیره ): [[ با صورت رنگ پریده وارد شد ]] .

معنی کلمه رنگ پریدگی در دانشنامه عمومی

رنگ پریدگی ( انگلیسی: Pallor ) کم رنگ شدن پوست است که می تواند ناشی از بیماری، شوک عاطفی یا استرس، استفاده محرک، یا کم خونی باشد.
رنگ پریدگی معمولاً در صورت و دست ها آشکار است. این عارضه می تواند به طور ناگهانی یا به تدریج ( بسته به علت آن ) توسعه پیدا کند.
رنگ پریدگی معمولاً از لحاظ بالینی قابل توجه نیست مگر این که با یک رنگ پریدگی کلی ( لب، زبان، دهان ) و مناطق دیگر با غشا مخاطی همراه باشد.

جملاتی از کاربرد کلمه رنگ پریدگی

بابک در جواب سؤال معتصم (که چرا صورتش را با خون دستش می‌آلاید) پاسخ داد که فقدان خون باعث رنگ پریدگی می‌شود و من نمی‌خواهم که کسی فکر کند که من از ترس رنگم پریده است. عطار نیشابوری این رفتار را به صوفی حسین بن منصور حلاج هنگام به دار آویختنش نسبت می‌دهد. داستان متفاوتی دربارهٔ کلماتی که از بابک به معتصم گفته شده در جوامع الحکایات عوفی ظاهر شده است.