معنی کلمه سینه بند در لغت نامه دهخدا
کشد سینه بندش از آن در بغل
که لاغرمیان است و فربه کفل.ملاطغرا ( از آنندراج ). || هر جامه ای که سینه و پشت را بدان پوشند. پستان بند زنان. ( ناظم الاطباء ). جامه که زنان بر سینه و پستان بندند و به انواع تکلف میباشد. ( یادداشت بخط مؤلف ). پارچه ای که زنان پستان خود را بدان پوشانند. پستان بند. ( فرهنگ فارسی معین ). || لباسی کوتاه و بی آستین که غالباً بر روی پیراهن و در زیر سایر البسه کودکان را پوشانند. ( یادداشت بخط مؤلف ). پارچه ای باشد که در گلوی طفلان بندند تا رختشان از لعاب ضائع نشود. ( آنندراج ).
- سینه بند عدالت ؛ قطعه پارچه قلاب دوزی اعلایی است که به اندازه ده گره مربع میباشد و کاهن بزرگ بر سینه خود قرار میدهد و از دو قطعه پارچه قلاب دوزی که ایفورد از آن ساخته میشد، ترتیب داده شده بود. دارای رویه و آستری بود کیسه مانند که برویه آن دوازده قطعه از سنگهای گرانبها که بر هر یک از آنها یکی از اسماء اسباط دوازده گانه محکوک بود، تعبیه کرده باشند.( از قاموس کتاب مقدس ).