حرکت دادن

معنی کلمه حرکت دادن در لغت نامه دهخدا

حرکت دادن. [ ح َ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) از جائی به جائی منتقل کردن چیزی را. || به حرکت درآوردن ماشین را.

معنی کلمه حرکت دادن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) جنبش دادن بحرکت در آودرن جنبانیدن .

معنی کلمه حرکت دادن در ویکی واژه

جملاتی از کاربرد کلمه حرکت دادن

سید مصطفی خمینی در ۱ آبان ۱۳۵۶ در ۴۶ سالگی طی حادثه‌ای که جزئیات آن مورد بحث است، در شهر نجف درگذشت. روح‌الله خمینی در تشییع جنازه فرزندش همانند تشییع جنازه‌های دیگر فقط پنج دقیقه مانده به آغاز تشییع جنازه در محل حضور یافت و پس از حرکت دادن جنازه تا محل مشخصی جمع را همراهی کرد و سپس بازگشت.
آلن کاردک پنجاه ساله بود که به پدیده‌های روحی و مراسم پر طرفدار ارتباط با ارواح علاقه‌مند شد. در زمانی که گزارش‌های مختلف از پدیده‌های عجیب و غریب منتسب به ارواح از نقاط مختلف دنیا و مخصوصاً آمریکا و فرانسه منتشر می‌شد و توجه طبقه بالای جامعه را به خود جلب می‌کرد. این پدیده‌ها ابتدا حالت غیر جدی و سرگرم‌کننده داشتند. اشیاء متحرکی که لغزش آنها روی سطوح یا ایجاد صدای ضربه توسط آنها به کنترل توسط ارواح نسبت داده می‌شد. گاهی این نوع پدیده‌ها به نوعی مکاتبه تعبیر می‌گشت. ارواح مورد بحث با حرکت دادن اشیاء و انتخاب حروف و ایجاد کلمات یا صرفاً انتخاب «آری» یا «خیر» به سوالات پاسخ می‌دادند.
از این وسیله معمولاً در نیروگاه‌های خورشیدی به منظور تعقیب خورشید در آسمان استفاده می‌کنند. معمولاً پایه این دستگاه مجهز به دو موتور برای حرکت دادن آینه در دو جهت دورانی عمود بر یکدیگر می‌باشد که توسط یک مدار کنترلی به صورت خودکار هدایت می‌شوند.
و گفت: آن قوم که بدین مقام پدید آمدند ایشانرا ببلا حرکت دادند اگر بجنبند جدا مانند و اگر بیارامند پیوستند.
دست‌ها - به ویژه وقتی که با چهره در یک قاب قرار می‌گیرند - معناهای زیادی منتقل می‌کنند. روزمره شاید بارها به این نتیجه رسیده باشیم که بسیاری از آدم‌ها با دست‌های خود سخن می‌گویند. به این معنی که آنان با حرکات مختلف دست، پیام‌های گوناگونی را به مخاطبان خود القا کرده و با آن‌ها ارتباط موثری از این طریق برقرار می‌کنند. برای مثال دانش‌آموزی که سعی در بیان آموخته‌های خود به معلمش را دارد، معلمی که مفاهیم نهفته در ذهن خود را با خلوص برای دانش‌آموزان خود تشریح می‌کند، روانکاوی که با حرکت دادن انگشتان خود به صورت منظم بر روی میز به سخن بیمار گوش می‌دهد و ...
به گفته هایردال، ساکنان جزیره ایستر اصرار داشتند که موآی (مجسمه)های جزیره ایستر با "پیاده روی" به سمت موقعیت‌های خود حرکت کرده‌اند. با توجه به این موضوع هایردال نظریه داد که این به حرکت مجسمه ای در جهت قائم اشاره دارد، با تکنیک چرخاندن آن به‌طور متناوب در گوشه‌هایش به شکل "راه رفتن"، تکنیکی که می‌تواند در حرکت دادن یک شیء بلند و با کف صاف استفاده شود (مانند کمد ایستاده). او این نظریه را روی یک موآی کوچک آزمایش کرد. با این حال، او به سرعت آزمایش را پس از آسیب به پایهٔ موآی، کنار گذاشت.
آیت‌الله، با صاف نگاه داشتن دو دست که به سوی همدیگر اشاره می‌کنند، بر بالای سر، و حرکت دادن مکرر آن به بالا و پایین انجام می‌شود.
با قرار دادن چکش توسط اپراتور و حرکت دادن آن با سرعت مناسب در امتداد خط پنجه جوش، عملیات بهبود انجام می‌پذیرد.
گالوس که از موضوع اطلاع یافته بود سپاهی را گردآورده و همراه با پسرش ولوسیانوس برای متوقف ساختن آئمیلیانوس حرکت کرد. او همچنین از والرین که فرماندهی ارتش روم در راین را برعهده داشت خواست تا با حرکت دادن نیروهایش به سمت جنوب به کمک او بیاید اما آنان هرگز نرسیدند. سپاه گالوس به کندی پیش می‌رفت و هنگامی که در اوت ۲۵۳ به اینترامنا در لاتیوم واقع در ایتالیای امروزی رسیدند دریافتند که آئمیلیانوس پیشتر وارد ایتالیا شده و به سرعت در حال پیشروی است. سربازان که از شکست خود بیم داشتند علیه گالوس و پسرش طغیان کرده و دو امپراتور را در اوت ۲۵۳ میلادی به قتل رساندند.
آسیاب دارای دو سنگ آسیاب است که یک سنگ ثابت و سنگ دیگر متحرک است. با حرکت سنگ دوم دانه‌هایی که توسط روزنی بین این دو سنگ هدایت شده‌اند، خرد می‌شوند. برای حرکت دادن سنگ متحرک از نیروی انسان، حیوانات، آب یا باد استفاده می‌شده‌است. به آسیاب‌هایی که برای حرکت از نیروی آب استفاده می‌کنند، آسیاب آبی و به آن‌هایی که از نیروی باد استفاده می‌کنند، آسیاب بادی گفته می‌شود.
با گذشت زمان، روش زیر را برای تمرکز طراحی کرده‌ام که به نظر من بهترین نتیجه را می‌دهد: دوربین را با هر دو دست نگه دارید و ترجیحاً آرنج خود را در مقابل طرفین یا پاها قرار دهید تا ثبات بیشتری داشته باشید. بعد، حلقه تمرکز خود را به تقریباً بزرگنمایی ای که می‌خواهید برسانید. سپس با لمس حلقه فوکوس، با حرکت دادن به سمت راست به سوژه، تمرکز کنید، در حالی که سعی کنید عکسی دقیق در لحظه مناسب بکشید. ویدیو را برای تجسم این تکنیک مشاهده کنید.
یکی از اصحاب سید اولیا و سرور اصفیا «علیه آلاف التحیه و الثنا» می گوید که «روزی نماز صبح را در عقب آن بزرگوار گزاردم، چون آن حضرت سلام داد به دست راست گشت و اثر حزن و ملال بر رخسار مبارک آن برگزیده ملک متعال هویدا بود، و چنین نشستند تا آفتاب طلوع کرد پس دست مبارک خود را حرکت دادند و فرمودند که و الله هر آینه دیدم اصحاب محمد صلی الله علیه و آله و سلم را که امروز یکی مثل ایشان نمی بینم داخل صبح می شدند پریشان مو و غبار آلود، با چهره های زرد شب را به بیداری به سر برده، گاهی در سجده، و زمانی ایستاده، چون نام خدا می بردند بر خود می لرزیدند چنان که درخت در روز با باد تند می لرزد و اشکهای ایشان چنان جاری می شد که جامه های ایشان را تر می نمود» «و اویس قرنی که یکی از اصحاب جناب امیرالمومنین علیه السلام بود شبها را نخفتی، یک شب گفتی این، شب رکوع است و آن شب به رکوع ایستادی تا صبح و یک شب گفتی که این، شب سجود است و به سجده می رفتی تا طلوع صبح» ربیع بن خثیم گوید که «به نزد اویس رفتم، دیدم نماز صبح را خوانده و نشسته مشغول دعا بود، با خود گفتم: در گوشه ای بنشینم تا از دعا فارغ شود پس مشغول دعا بود تا ظهر داخل شد، برخاست و نماز ظهر را ادا کرد، بعد از آن مشغول تسبیح و تهلیل شد تا نماز عصر، و بعد از نماز عصر به اوراد مشغول شد تا نماز مغرب و عشا را بجا آورد و به عبادت اشتغال نمود تا طلوع صبح، و نماز صبح را خواند و نشست به دعا خواندن، که اندکی چشم او میل به خواب کرد، گفت: خدایا پناه می برم به تو از چشمی که پر خواب می کند» و در آثار رسیده که «مردی با زنی تکلم کرد و دست بر ران او گذاشت و دفعه هشیار شده ندامت به او روی داد، دست خود را بر آتش نهاد تا همه گوشت آن برفت» «و دیگری به زنی نگاه کرد، همان دم آگاه شد چنان مشتی بر چشم خود زد که کور شد» «و شخصی دیگر نگاه به نامحرمی نمود، پس با خود قرار داد بست که تا زنده است آب سرد نیاشامد پس آب را گرم کردی و نوشیدی» یکی از بزرگان به غرفه ای گذشت، از کسی پرسید که «این غرفه را کی ساخته اند؟ پس با خود عتاب کرد که ای نفس: تو را سوالی که از برای تو فایده ندارد چکار؟ و به عقوبت این سوال یک سال متوالی روزه گرفت» و دیگری پرسید که «فلان شخص چرا خوابیده است؟ و به این سبب یک سال، خواب را بر خود حرام کرد» «ابو طلحه انصاری باغی داشت روزی در آنجا نماز می کرد در آن حال، مرغی شروع به خواندن کرد و دل او مشغول آواز آن شد گفت: باغی که مرا از حضور قلب در نماز باز دارد به کار من نمی آید آن را فروخت و قیمت آن را تصدق کرد» شخصی مشغول امری شد تا جماعت نماز عصر از او فوت شد، به این سب دویست هزار درهم تصدق نمود» «شخصی دیگر نماز مغرب را تأخیر کرد تا دو ستاره نمایان شد، بدان جهت دو بنده در راه خدا آزاد کرد» و یکی از اکابر دین روزی هزار رکعت نماز می کرد تا پاهای او خشک شد، بعد از آن هزار رکعت را نشسته کردی و چون از نماز عصر فارغ شدی جامه خود را بر خود پیچیدی و گفتی به خدا عجب دارم از خلق که چگونه غیر تو را بر تو اختیار کردند و عجب دارم از خلق، که چگونه به غیر از تو انس گرفتند و عجب دارم از خلق، که چگونه دل ایشان به یاد تو روشن نمی شود» «گویند بزرگی عمر او نزدکی به صد سال رسید و در این مدت پای خود را به جهت خوابیدن نکشید مگر در مرض موت» «و دیگری چهل سال پهلو بر بستر خواب ننهاد تا یک چشم او آب آورد و بیست سال چنین بود، اهل و عیال خود را از آن مطلع نساخت» «و دیگری تازیانه در برابر خود آویخته بود چون در عبادت سستی در خود می یافت آن را برمی داشت و به پای خود می زد» «و دیگری در زمستان بر بام خفتی و تابستان در اندرون خانه تا او را خواب نبرد و به جهت عبادت بیدار شود» «شخصی را یک پای خشک شد و به یک پای به وضوی مغرب، نماز کردی تا صبح» شخصی می گوید که حاج در محصب فرود آمده بودند یکی از اهل الله با زن و دختران خود در نزد ما فرود آمد، هر شب از اول شب به نماز به پای می ایستاد تا وقت صبح، و چون سحر می شد به آواز بلند فریاد برمی کشید که ای کاروانیان همه شما در این شب خوابیدید پس کی کوچ خواهید کرد؟ و چون صدای او بلند می شد هر که در محصب می بود از جای بر می جست بعضی به گریه می افتادند و جمعی به دعا مشغول می شدند و طایفه ای به تلاوت قرآن می پرداختند تا صبح» عبدالواحد رازی گوید که «سالی با جمعی به سفر دریا رفتیم چون به میان دریا رسیدیم باد کشتی ما را به جزیره ای انداخت در آنجا غلام سیاهی را دیدیم نشسته، میمونی را قبله خود ساخته و معبود را ضایع گذاشته گفتیم: ای غلام میمون، خدایی را نشاید گفت: پس خدا کیست؟ گفتم: «الذی فی السماء آیاته و فی البر ملکه و فی البحر سبیله لا یعزب عن علمه مثقال ذره» یعنی «خدا کسی است که مملکت او آسمان و زمین را فروگرفته و علم او به همه چیز احاطه کرده» گفت: آخر این خدا را نامی نیست؟ گفتم «هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المومن المهیمن العزیز الجبار المتکبر» من این می گفتم و غلامک می گریست، آنگاه اسلام آورد و با ما داخل کشتی شد و در همه روز مشغول عبادت بود چون شب درآمد هر یک از ما بعد از أدای واجب، روی به خوابگاه خود نهاد، غلام به نظر تعجب بر ما نگاه کرد و گفت: ای قوم! خدای شما می خوابد؟ گفتم: حاشا «لا تأخذه سنه و لا نوم» گفت «بئس العبید انتم» یعنی بد بندگانی بوده اید، آقای شما بیدار است و شما می خوابید؟ پس آن غلام همه شب تضرع و زاری می کرد چون صبح دمید حال او بگردید و جان به جان آفرین سپرد شب وی را خواب دیدم در قصری از یاقوت سرخ بر تختی از زمرد سبز نشسته و چند هزار فرشته در برابر وی صف زده و روی سیاه او سفید چون ماه چهارده شبه شده» .