خماسی

معنی کلمه خماسی در لغت نامه دهخدا

خماسی. [ خ ُ سی ی ] ( ع ص نسبی ) پنجی. آنچه پنج واحد از یک چیز دارد.
- غلام خماسی ؛ کودک پنج شبری و گویند غلام سداسی یا سباعی ، زیرا که چون از پنج شبر تجاوز کرده رجل است نه غلام. ( منتهی الارب ).
- کلمه خماسی ؛ کلمه ای که پنج حرف اصلی دارد و آن را گاهی «خماسی » بصورت مفرد نیز می گویند.
خماسی. [ خ ُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان میان آب بلوک عنافجه بخش مرکزی شهرستان اهواز، دارای 110 تن سکنه. آب آن از چاه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی و قالیچه عربی بافت است. راه در تابستان اتومبیل رو است و در آنجا تپه ای بنام خماسی وجود دارد که از آثار قدیم است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

معنی کلمه خماسی در فرهنگ معین

(خُ ) (ص نسب . ) ۱ - پنج جزوی ، آن چه دارای پنج جزو باشد. ۲ - کلمة پنج حرفی .

معنی کلمه خماسی در فرهنگ عمید

۱. ویژگی هرچیزی که مرکب از پنج جزء باشد، پنج تایی.
۲. پنج حرفی (کلمه ).

معنی کلمه خماسی در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - پنج جزوی آنچه دارای پنج جزو باشد . ۲ - کلم. پنج حرفی .
دهی است از دهستان میان آب بلوک عنافجه بخش مرکزی شهرستان اهواز .

جملاتی از کاربرد کلمه خماسی

جایی دیگر گفت: «بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ». سه دیگر وجه آنست که رب العزة این حروف در اوایل سور مکرر باز گفته و ایشان این حساب نه مکرّر بر گرفته و اگر مکرّر کنند اضعاف آن باشد. و بدانکه این حروف مقطعه در قرآن بر پنج وجه است: وحدانی: چون ص، ق، ن، و ثنائی: چون طه، یس، حم، و ثلاثی: چون الم، الر، طسم، و رباعی: چون المص، المر و خماسی چون کهیعص و لَحْمَ عسق. قومی گفتند: نام سورتهااند و گفته‌اند: نامهای قرآنند و گفته‌اند: نامهای اللَّه تعالی‌اند و لهذا روی عن علی انه کان یقول: یا کهیعص، اغفر لی.
برو در مجلس شوری بخوان ز الفاظ بی معنی ثلاثی و رباعی و خماسی و سداسی را
‫تا کُنج لب سیاهی وسمه گسستنش‬ ‫جؤجیلریندن قاشینین آخماسی‬
همیشه تا نرود در معاملات صروف به قیمت درم ده سه نقد خماسی
‫بشنو ز میر عبدل و آن وسمه بستنش‬ ‫میر عبدوْلوْن آیناداقاش یاخماسی‬
‫از بام و در نگاهش و رعنا نشستنش‬ ‫بوْیلانماسی ، دام-دوواردان باخماسی‬
این امرای حریص دشمن شاهند گرچه‌ عددشان خماسی است و رباعی
جنّت ائتمیش منیم جهنّمی می یانماسین یاخماسین آزاتمیشدی