معنی کلمه توري در لغت نامه دهخدا
به گیتی نداند کسی همنبرد
ز رومی و توری و آزادمرد.فردوسی.بر اوی اندر آمد دودیده پر آب
همان زین توری شدش جای خواب.فردوسی.یکی چتر توری برآمد ز دور
گرفته ز هر سو سواران تور.فردوسی.بپوشید جاماسب توری قبای
فرودآمد از کوه بی رهنمای.فردوسی.
توری. ( ص نسبی ، اِ ) منسوب به تور، نوعی پارچه. پارچه لطیف و متخلخل و مشبک که حاجب ماوراء نیست و از آن جامه و پرده و یراق جامه کنند. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ).