معنی کلمه اكبر در لغت نامه دهخدا
قول این و آن درین ناید به کار
قول قول کردگار اکبر است.ناصرخسرو.اکبر و اعظم خدای عالم و آدم
صورت خوب آفرید و سیرت زیبا.سعدی.- اﷲ اکبر ؛ کلمه مبارکه تکبیر، یعنی خدا بزرگتر است از هر چیزی. ( ناظم الاطباء ).
- عالم اکبر ؛ دنیای عظیم. جهان بزرگ. ( فرهنگ فارسی معین ) :
پس بصورت عالم اصغر تویی
پس به معنی عالم اکبر تویی.مولوی ( از فرهنگ فارسی معین ).|| سالخورد. سالخورده تر. ( یادداشت مؤلف ). بزرگتر از لحاظ سن. ( از اقرب الموارد ). || بزرگ. کبیر، در مقابل صغیر. گویند: «الاکبر و الاصغر»؛ ای الکبیر والصغیر. و ازآن است در نزد بعضی : اﷲاکبر؛ ای الکبیر. و نزد بعضی : اﷲاکبر من کل کبیر. ( از اقرب الموارد ). || ( اصطلاح منطق ) موضوع مذکور در نتیجه ، و مطلوب در قیاس اقترانی کلی. ( یادداشت مؤلف ). نزد علمای منطق اطلاق می شود بر مجهول مطلوب قیاس اقترانی. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || در اصطلاح علمای نحو قسمی از اشتقاقات است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به اشتقاق شود.
اکبر. [ اَ ب َ ] ( ع اِ ) اِکبِر. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). چیزی است شیرین مانند خبیص خشک که زنبور عسل آرد. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). اِکبِر. عکبر. ( یادداشت مؤلف ). و رجوع به اِکبِر و اکبیر شود.
اکبر. [ اِ ب ِ ] ( ع اِ ) اَکبِر. چیزی مانند خبیص خشک که زنبور عسل آرد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). چیز شیرینی است. ( منتهی الارب ). و رجوع به اکبیر شود.
اکبر. [ اَ ب َ ] ( اِخ ) اکبرشاه. لقب یکی از سلاطین هندوستان است. ( آنندراج ). رجوع به اکبرشاه شود.