رنگ کردن. [ رَ ک َ دَ] ( مص مرکب ) تلوین. ( دهار ). آزدن. ( برهان قاطع ). رنگ زدن. ملون کردن. رجوع به رنگ زدن شود : شکایت با دل شوریده سر کرد سخن را رنگ از خون جگر کرد.حکیم زلالی ( از آنندراج ).تو نیز پنجه ز می رنگ کن که باد خزان حنا بدست عروسان شاخسار گذشت.کلیم ( از آنندراج ).به خون خود کنم آلوده ای صبا کاغذ چون آن کسی که کند رنگ با حنا کاغذ.محمدقلی سلیم ( از آنندراج ). || دغا و فریب کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). فریفتن و مغبون کردن کسی را : بترس از خون من کاین سرخ عیار بسی تیغ بتان را رنگ کرده ست.عطائی حکیم ( از آنندراج ).
طنین صداها در کلیساهای باسیلیک بسیار زیاد بود حتی وقتی که پنجرهها را باز میکردند. این باعث میشد که یک سرود مونولوگ هم با طنین و به زیبایی در فضا منتشر شود. با تقسیم شدن ایدئولوژیک مسیحیت شرق و غرب اروپا، کلیساهای آنها هم تا حدودی فرمهای متفاوت به خود گرفت. از جمله تغییراتی که دیده میشود، رنگ کردن دیوارهای کلیسا در ایتالیاست.
آب اکسیژنه در بیرنگ کردن شاخ، پشم گوسفند، پنبه، کتان، کنف، کاه، چوب، کاغذ، روغن، چربی، واکس، صابون، ابریشم، عاج، پر و غیره بکار میرود. رنگ بعضی لکههای صورت را هم آب اکسیژنه تخریب میکند. اگر موی سیاه را پس از شستن با کربنات سدیم (تا چربی آن برطرف شود) در محلول آب اکسیژنه بگذارند به رنگ روشن در میآید. اگر موی سیاه سر را با مخلوطی از ۱۰۰ گرم آب اکسیژنه ۳۰٪ و چهار قطره محلول ۲۵٪ آمونیاک تر نمایند و پس از ۱۰ تا ۲۰ دقیقه با آب خالص و سپس با محلول اسید استیکدار بشویند، بور مایل به قرمز میشود.
چنین تا شامگاهی جنگ کردند ز خون گاوه زمین را رنگ کردند
گهی نغمه چنگ کردند گوش گهی جام گلرنگ کردند نوش
بریدند لب تشنه سر از تنت زخون رنگ کردند پیراهنت
پدرش اهل اراک و عکاس پرتره بود و همچنین در یکی از اولین عکاسخانههای تهران «چهرهنما» در میدان توپخانه کار میکرد. ابراهیم حقیقی که نخستین فرزند خانواده بود در تهران چشم به جهان گشود. در زمانی که هنوز عکس سیاه و سفید وارد ایران نشده بود از پدرش هنر رنگ کردن عکس با جوهر را آموخت. از همان دوران، علاقه وافری به خواندن و جمعآوری کتاب داشت. در دوره دبیرستان با مجلهٔ کتاب هفته آشنا شد. علاوه بر داستانها، تصویرسازیهای مرتضی ممیز در این هفتهنامه نیز توجه او را به خود جلب کرد. در دانشگاه کلاسهایی را با مرتضی ممیز (ترم اول سال ۱۳۴۷) و پرویز کلانتری گذراند.
زمانی دیر با هم جنگ کردند به خون روی هوا را رنگ کردند
و گروهی باشند که از این نیز عاجز آیند که زی ظاهر ایشان نگاه دارند. جامه خلق بپوشند و مرقع های نیکو رنگ و کحلی به دست آورند و خود پندارند که چون جامه رنگ کردند این کفایت بود. ندانند که ایشان جامه عودی از آن کردند که اندر مصیبتی بودند اندر دین که کبود بر آن لایق بود. این مدبر چون چنان مستغرق نیست که به جامه شستن نپردازد و چنان مصیبت زده نیست که جامه سوگ دارد و چنان عاجز نیست که هر کجا جامه بدرد، خرقه اندر وی دهد تا مرقع شود، بلکه فوطه های نو به قصد پاره کند تا مرقع دوزد، اندر ظاهر صورت نیز ایشان موافقت نکرده باشد که اول مرقع دار عمر رضی الله عنه بود که بر جامه وی چهارده پاره بردوخته بود و بعضی از آن ادیم بود و گروهی دیگر از این قوم بتر باشند که چنان که طاقت جامه جریده و مختصر ندارد طاقت گزاردن فرایض و ترک معصیت نیز ندارند، برگ آن ندارند که به فقر بر خویشتن اقرار دهند که اندر دست شیطان و شهوت اسیرند، گویند کار دل دارد و به صورت نظر نیست و دل ما هیشه اندر نماز است با حق تعالی، و ما را بدین عبادت و اعمال حاجت نیست که برای مجاهدت کسانی فرموده اند که ایشان اسیر نفس اند و ما را نفس بمرده است و دین ما دو قله شده است که به چنین چیزها آلوده نشود و متغیر نگردد. و چون به عابدان گویند این مزدوران بی مزدند و چون به علما نگرند گویند اینان اندر بند حدیث اند و راه فرا حقیقت ندانند. و چنین قوم کشتنی اند و کافرند و خون ایشان به اجماع امت مباح است.
چون غنچه به هم دو سرو گلرنگ کردند آغاز صبحتی تنگ
اما حالت سیم که پادشاه را با خدای خویش است اینجا عدل راست داشتن ظاهر و باطن خویش است با خدای و سر و علانیه با خدای یکرنگ کردن و سلطنت و مملکت همچون کمربندگی بر میان بستن چنانک خود را و مملکت را برای خدای دارد نه چنانک خدای را و مملکت را برای خود خواهد.