معنی کلمه اسبال در لغت نامه دهخدا
- اسبال سما ؛ باریدن آسمان. باریدن باران. ( منتهی الارب ).
- اسبال مطر ؛ پیاپی آمدن باران. ( منتهی الارب ).باران باریدن. ( زوزنی ).
|| اسبال زرع ؛ برآمدن خوشه کشت. ( منتهی الارب ). خوشه کشت بیرون آمدن. ( تاج المصادر بیهقی ). صاحب خوشه شدن کشت. ( منتهی الارب ). || اسبال طریق ؛ بسیار آینده و رونده شدن راه. ( منتهی الارب ). || بسیار کردن سخن بر کسی. ( زوزنی ): اسبل علیه. ( منتهی الارب ). || فروهشتن. فروگذاشتن ازار و مانند آن به تکبر. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). فروگذاشتن جامه. ( غیاث ). فروگذاشتن ازار و آنچه بدان ماند. ( زوزنی ). || فروگذاشتن پرده و جز آن. فروریختن. || سست کردن بند ازار. ( منتهی الارب ).
اسبال. [ اَ ] ( ع اِ ) اسبال دلو؛ دهانه های دلو. ( منتهی الارب )؛ لبهای آن.