معنی کلمه سنباده در لغت نامه دهخدا
باده ای دید بدان جام درافتاده
که بن جام همی سفت چو سنباده.منوچهری.در آن که بسی کان سنباده بود
هم الماس و یاقوت بیجاده بود.اسدی.|| سیلیکات. || آلومینیومی است برنگهای خاکستری ، سرخ یا سیاه و بسیار سخت که برای صیقلی کردن و جلا بخشیدن بفلزات بکارمیرود. ( فرهنگ فارسی معین ).