معنی کلمه زنجره در لغت نامه دهخدا
زنجره. [ زَ ج َ رَ / رِ ] ( اِ ) جانوری است کوچک شبیه به ملخ که شبها آواز طولانی کند و عربان صراراللیل خوانند. ( برهان ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از ناظم الاطباء ). جانورکی است کوچک شبیه به ملخ که صدای طولانی شبها از آن برآید. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). به لغت اصفهانی صرصر را نامند. ( تحفه حکیم مؤمن ). || حشره ای است از راسته نیم بالان که سر بزرگ و چهار بال شفاف و نازک دارد و بر روی درختان بسر می برد و از شیره آنها تغذیه می نماید.
جنس نر این حیوان با اعضای مخصوص زیر شکم و کشیدن پاهایش به آنها صدای سوت مخصوصی تولید می کند . ماده این حشرات درون پوست درخت تخم می گذارند. سیرسیرک. ( فرهنگ فارسی معین ). زیز. ( المنجد ).